سرزنش کودک درون

آنان که چشم مردم را بیرون می‌آورند، آنان را برای کوری‌شان سرزنش می‌کنند.  جان میلتون
آنان که چشم مردم را بیرون می‌آورند، آنان را برای کوری‌شان سرزنش می‌کنند. جان میلتون

یکی از خاطرات مشترک خیلی از ما این است که در کودکی، بنا به اقتضای طبیعت آن روزهایمان، کنجکاوی و شرارت می‌کردیم و خانواده و مدرسه با سنگ‌دلی‌ و جدیتی مثال‌زدنی آتش جسارت‌مان را خاموش می‌کردند.

«جسارتت بسوزه پسر!» این پرتکرارترین سرزنش دوران کودکی و نوجوانی‌ام بود. آن‌قدر تکرار شد تا کار به جایی رسید که در حضور نزدیک‌ترین مهمان‌ها هم نمی‌توانستم یک سلام ساده را ادا کنم. اگر قرار بود بروم یک کیلو خیار بخرم، در پاهایم این احساس را داشتم که دارم می‌روم جلوی جوخه آتش.

مشخصا در چنین شرایطی متداول‌ترین اتفاق پایمال شدن حقم بود. از راننده تاکسی بگیر تا آن میوه‌فروش بدجنسی که خیارهایی به‌اندازه بادمجان به من غالب می‌کرد. اتفاق جالب اینجا رخ می‌داد که می‌پرسیدند: «تو چرا عرضه و جسارت دفاع از حقت را نداری؟»

چه کنیم برای کودک درون‌مان؟

این صرفا یک خاطره شخصی نیست، اتفاقا خیلی هم جمعی و همه‌گیر است، مثل همین کروناست. ولی از آنجایی که مثل کرونا توی یک هفته نفس را نمی‌بُرد، هیچ خانواده‌ و مدرسه‌ای به فکرش خطور نمی‌کند که دارد فاجعه رقم می‌زند.

البته مشخصا در حال حاضر که این یادداشت را می‌خوانیم دنبال مقصر نیستیم. کاری است که شده. این جُستار را نوشتم تا در کنار هم‌دیگر در پی درمان باشیم برای این دردمان.

چیزی که به ذهن من می‌رسد این است که حداقل دیگر خودمان این بلا را سر خودمان درنیاوریم. منِ والد توی ذهن‌مان را خفه کنیم و اجازه ندهیم جسارت‌مان را بسوزاند، به منِ کودک‌ درونمان اجازه بدهیم شرارت کند و آتش بسوزاند، اجازه بدهیم از حقش دفاع کند، اجازه دهیم اشتباه کند، خیلی زیاد هم اشتباه کند، هیچ ایرادی ندارد.

ایران درودی فقید و عزیز می‌گوید:

هر چه‌قدر هم که اشتباه کردیم، مهم‌ترین کار این است که هرگز خودمان را سرزنش نکنیم.

چند کوتاه‌نوشته در بابت تربیت بخواهیم از مرحوم هرمز انصاری از کتاب آن روزها این روزها:

1

آن روزها بچه‌ای را باتربیت می‌دانستند 
که فرمانش دست بزرگ‌ترها باشد

این روزها بچه‌ای را باتربیت می‌شناسند
که بتواند فرمان زندگی‌اش را به دست گیرد.

2

آن روزها معلم
آن چه را احتمال می‌داد شاگرد نمی‌داند
می‌پرسید

این روزها معلم
آن چه را می‌داند که شاگرد باید بداند
می‌پرسد.

3

آن روزها حرف زدن کودک
پیش بزرگ‌ترها را
برنمی‌تافتند

این روزها از او می‌خواهند که
حرف بزند،
اندیشه و احساسش را بر زبان آورد
«نظر» بدهد.

4

آن روزها داوری خود را 
به بچه تحمیل می‌کردند

این روزها آن چه را هست
آن گونه که هست برای او به تصویر می‌کشند و
داوری را برای او می‌نهند.

5

آن روزها مدرسه از زندگی جدا مانده بود و
درس از کار و تولید
در اتاق‌های در بسته
بر سر چه درست است و چه نادرست
بحث‌ها در می‌گرفت و عمرها می‌گذشت

این روزها خودِ زندگی شده است «مدرسه» و
دانش و خرد و اندیشه
وسیله‌ی راه بردن آن.

رفتار بهتر با کودک درون:

راه‌هایی برای بهتر زندگی کردن:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت