اگزیستانسیالیسم یک مکتب فکری است؛ به زبان دیگر، عینکی است که با آن دنیا را میتوان رنگ دیگری دید.
اگزیستانسیالیسم دنیا را چه رنگی نشان میدهد؟
برای خواندن این مطلب الان دارید به یک نمایشگر دیجیتال نگاه میکنید. پس میشود این سوال را اینگونه مطرح کرد: چرا این نمایشگر به وجود آمده است؟ برای اینکه بتوان در آن محتوای دیجیتال تماشا یا مطالعه کرد.
فلاسفهی اگزیستانسیالیسم، ژان پل سارتر، آلبر کامو و دیگران، همین سوال را در مورد انسان مطرح کردند: «چرا انسان به وجود آمده است؟» تکاپو برای پاسخ به این پرسش، و نه صرفا ارائهی یک پاسخ، تبدیل شد به سنگ بنای اگزیستانسیالیسم.
یکی از این تکاپوها این بود که هیچ پاسخ جامع، جهانشمول و جاودانی برای این سوال وجود ندارد؛ هیچکس توان این را ندارد تا این جمله را کامل کند: «انسان به وجود آمده برای اینکه… .» اگر هم کسی پاسخی بدهد به تعبیر مولانا صرفا از ظن خود یار انسان شده و پاسخش جهانشمول و جاودانی نیست.
واقعا انسان برای چی به وجود آمده؟
اگزیستانسیالیسم باور دارد که پرسیدن این سوال اساسا نامربوط است، چرا که گشتن در پی معنی و هدف ذاتی برای زندگی غلط است. درست است که انسان بخشی از طبیعت است، ولی مستقل از طبیعت نیز است. هر چیزی در این دنیا پیش از به وجود آمدن هدفی برایش از پیش تعیین شده. هدف و ماهیت نمایشگر مشخص است و تا ابد هم همین خواهد بود. هدف و ماهیت درخت هم مشخص است. درخت نمیتواند هدفی غیر از درخت بودن داشته باشد. ماهیت درخت همیشه ثابت است؛ یعنی درخت نمیتواند چیزی غیر از درخت باشد.
اگزیستانسیالیسم به زبان ساده یعنی این که: درخت توانایی تغییر ندارد. هر طور هم رشد بکند و هر اتفاقی هم که برایش رخ بدهد، باز در نهایت درخت است، اما انسان حکایت دیگری دارد با تغییر.
مفصل در باب معنی زندگی:
ماهیت انسان چیست؟
ماهیت شکل دیگری است از همان سوال «برای چی؟». تکلیف نمایشگر و درخت مشخص است. ولی انسان چطور؟ انسان برای چی به وجود آمده؟ اگزیستانسیالیسم این پرسش عمیق انسانی را به شکل دیگری صورتبندی میکند.
اگزیستانسیالیسم اینطور به قضیه نگاه میکند که اول باید پذیرفت که انسان وجود دارد. اصلا نام این مکتب فکری وجودگرایی است. Existentialism از ریشهی existence به معنی وجود است. در واقع، انسان، بر خلاف دیگر موجودات طبیعی یا ساخت بشر، ماهیت و هدف از پیش تعیینشده و ذاتی ندارد. وظیفهی تعیین ماهیت و هدفِ انسان بر دوش خودِ انسان گذاشته شده است. گفتیم درخت و نمایشگر و دیگر چیزها توانایی تغییر ماهیتشان را ندارند، و تنها انسان است که توانایی تغییر ماهیتش را دارد.
شاید ماهیت انسان همین انتخاب و تغییر ماهیتش باشد.
یوستین گوردر به نقل از ژان پل سارتر در دنیای سوفی مینویسد:
بیمعنی است اگر در پی مفهومی کلی برای زندگی بگردیم و چارهای نداریم جز اینکه برای زندگی معنی بداههپردازی کنیم. ما مثل هنرپیشهای هستیم که بدون تمرین، بدون نمایشنامه، و بدون کسی که پشت پرده در گوشش بخواند چهکار باید بکند، به صحنه کشیده شدهایم. مجبوریم خود تصمیم بگیریم چگونه زندگی کنیم.
یعنی زندگی هیچ معنی و هدفی ندارد؟ پوچ است؟
فلسفهی اگزیستانسیالیسم با پوچگرایی متفاوت است. پوچگرایی میگوید همهچیز هیچ است و هر کاری مجاز است و مقام انسان را در حد عدم تنزل میدهد. ولی اگزیستانسیالیسم به وجود باور دارد. میگوید ما هستیم، ولی ماهیت و هدف ما را از پیش تعیین نکردهاند، آن را گذاشتهاند بر عهدهی خود ما.
اتفاقا به نظر من، این وظیفهی بسیار هیجانانگیزی است، هر چند بسیار دشوار و حتی مبهم. تصور کنید هدف ما انسانها از پیش تعیینشده بود. وقتی به دنیا میآمدیم بهمان میگفتند باید بروید و این کارها را بکنید و بعد بمیرید و تمام. دوست داشتید چنین زندگی میکردید؟ این دیگر هر چه هست انسان نیست. یا ماشین است یا برده.
ژان پل ساتر میگوید:
انسان محکوم است به آزادی.
آزادی نقش بسیار پررنگی در زندگی انسان دارد؛ آنقدر پررنگ که حتی میتوان ماهیت خودت را بازتعریف کنی و بارها تغییرش بدهی. انسان میتواند مثل هیتلر خونخوار باشد و یا مثل چارلی چاپلین در پی زیباتر کردن زندگی. این دو انسان حق آزادی انتخاب داشتند و هر کدام به شکلی کاملا متفاوت از دیگری ماهیتش را برای خودش تعریف کرده است.
چارلی چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ
معمار معنی زندگی تو کیست؟
بنابراین، با دادن حق انتخاب و آزادی به انسان، مسیر زندگی انسان را بسیار مبهم و البته بسیار هیجانانگیز کردهاند. کسی نمیداند چرا و چطور به اینجا رسیدهایم، ولی در این زمان و مکان به این درک رسیدهایم که خودمان باید برای خودمان تصمیم بگیریم که قرار است زندگیمان در مورد چیزی باشد و از خودمان بپرسیم برای چی وجود داریم و آن چیز را بسازیم و به وجود بیاوریم.
بخشی از فیلم دیکتاتور بزرگ که در آن چارلی چاپلین از ماهیت انسان میگوید.
مطالعهی بیشتر:
سایت نگاه فرد از منظر دیگری به اگزیستانسیالیسم نظر کرده.