رهایی از توقع بی‌جا

رهایی از توقع بی‌جا

با توقع زیادی و بی‌جا
از این زندگیِ پوچ
همه‌چیز را تباه نکنیم.

ماریا کاسارس به آلبر کامو

مدتی است در جاهای مختلف به این مفهوم می‌رسم. دو جمله دیده‌ام از مولانا و بودا که هر دو همین را می‌گویند.

1

علتِ رنج تمناست
بودا

2

چون نخواهی، رنج نمانَد‌‌.
مولانا

جالب است که پژوهش‌ها نیز بر این صحه می‌گذارند که بیشتر خواستن، یعنی رنج بیشتر.

نگاه خردمندانه به نظرم این است که بدانیم چه‌قدر انتظار و توقع از زندگی برایمان کافی است. باید دانیم هر کسی یا چیزی چه‌قدر توان دارد تا نیازهای ما را برطرف کند.

کاهش انتظار از دیگران زمانی رخ می‌دهد که بدانیم خودمان را بیش از حد لایق خدمات می‌دانیم. گویی از دنیا انتظار داریم برای گل روی ما کاری کند. هستی این‌طوری کار نمی‌کند. هیچ‌کس به دیگری بدهکار نیست.

تجربه می‌گوید با گاهش انتظار از دیگران، هم حال آدم خوب می‌شود و توانمندتر می‌شود.

اصلا خود ما چه‌قدر توان داریم و چه میزان از نیازهایمان را می‌توانیم رفع کنیم؟ چه‌قدر باید از خودمان انتظار داشته باشیم؟

حد و مرز گذاشتن برای خواسته‌ها و ولع‌هایمان آن چیزی است که می‌تواند زندگی رضایت‌بخش‌تر و آدم را آسوده‌تر کند.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.