
باید برای آرزوهایمان مرزی قائل شویم، اشتیاقمان را مهار کنیم، بر خشممان چیره شویم و همواره این واقعیت را در نظر داشته باشیم که هر کس قادر است تنها به سهم بسیار کوچکی از آنچه ارزش داشتن را دارد، دست یابد.
آرتور شوپنهاور
منبع: درمان شوپنهاور – اروین د. یالوم
یک تجربه
فکر کنم حدود هفت سالم بود. در پارکی نشسته بودم به نظارهی بچههایی که بازی میکردند. مثل همیشه تنها بودم. میدیدم والدینی که برای فرزندانشان خوراکی میخرند و با آنها بازی میکنند.
یک سوال
این سوال برایم پیش آمد که چرا این آدم بزرگها تنها با یک بچه اخت شدهاند؟ چرا تنها برای یک بچه خوراکی میدهند؟ چرا تنها به یک محبت و توجه نشان میدهند؟ چرا مرگ و زندهی دیگر بچههایی که توی همان پارکاند برایشان مهم نیست؟
آن زمان نمیتوانستم رابطه والدین و فرزندی را درک کنم. متوجه نبودم که برای هر فرزند تنها یک جفت والدین ممکن است و هر بزرگسالی میتواند تعداد محدودی بچه داشته باشد (البته به جز پدربزرگهای دههی سی که هر یک 15 بچه پس میانداختند).
یک نتیجهگیری
زندگی ما را علاوه بر داشتهها، فقدانها و محدودیتها هم تعریف میکنند. همانطور که آدم باید بداند که چه چیزهایی لازم است در زندگی آنها را بهدست بیاورد، همانقدر لازم است که بداند باید قید چه چیزهایی را بزند.
این رویکرد به زندگی حقیقتا آزادیبخش است، و بسیاری از فکرمشغولیهای آدمی را از بین میبرد.
مطالعه بیشتر در این مورد:
این جمله را منتسب کردهاند بوعلی سینا (اگر چه من منبع درستدرمانی برایش نیافتم)، ولی جملهی بسیار ارزندهای است.
هر چیزی کمش دارو
متوسطش غذا
و زیادش سم است