هرمز انصاری کوتاهنوشتهی درخشانی دارد در کتاب آن روزها این روزها:
آن روزها خطای کودک را نمیبخشیدند و او را
که خود سرخوردهی شکست بود
به باد ملامت میگرفتند.
این روزها بچه اگر خطا رفت،
توی ذوق او نمیزنند،
کمکش میکنند تا مسئله را بازتر بفهمد و
شیوههای برخوردیاش را درست کند.
اگر با شما هم اینطوری رفتار شده، اول باید بگویم که متاسفم. من خودم یک قربانی محض هستم که آسیبهایش به نظرم هرگز از روح و روانی آدمی پاک نخواهد شد.
ولی خطر دیگری هنوز ما را تهدید میکند
اینکه احتمال بسیار زیاد این رویکرد هنوز در ما فعال باشد و ما یاد گرفته باشیم نسبت به خودمان هنوز این چنین بیرحمانه رفتار کنیم.
این رفتار آنقدر ظریف رخ میدهد که متوجهاش نمیشویم. دقت و آگاهی زیادی میطلبد تا بتوانیم سر بزنگاه مچ ناخودآگاهمان و آن والد درونمان را بگیریم که پس از خطایی دارد کودک درون ما را له و لورده میکند.
کودک درون شاد یا افسرده؟
این کوتاهنوشته سنگ محکی است که تعیین میکند کودک درون ما شاد است یا افسرده؛ باید ببینیم دفعهی بعدی که خطایی کردیم چگونه ما خودمان برخورد میکنیم: آیا به شلاق ندامت حد میزنیم خودمان را، یا تلاش میکنیم مسئله را بهتر کرده و شیوهی موثرتری برای حلش در نظر بگیریم؟
جستاری دیگر در مورد کودک درون: