این جمله را از رمان «نام من سرخ» جناب اورهان پاموک برداشتهام که جایزهی نوبل ادبیات را هم نصیبش کرد. عیشِ مدام است این کتاب، بهویژه اینکه به فرهنگ و هنر ایران زیاد اشاره میکند.
کتابها جز عمیق کردن دردها به هیچ دردی نمیخورند.
نویسنده عامدانه این جمله را طوری گفته که آدم به این نتیجه برسد پس همان بهتر که کتاب نخوانَد. ولی پاموک دقیقا میداند چه میکند.
واقعیت این است که مهمترین و شاید تنهاترین فایدهی کتاب همین باشد: عمق دادن به دردهایمان. کافکا میگوید: «کتاب باید تبری باشد بر دریای منجمد درونمان.» بعید میدانم این ضربهی تبر بدون درد و خونریزی باشد.
چرا آدمها هنوز کتاب میخوانند؟
از دوران نوجوانی همیشه این پرسش توی سرم خارخار میکرد که چرا ادبیات همچنان زنده است؟ چرا عدهای هنوز مینویسند و عدهای هنوز میخوانند؟
حسین پاینده، یکی از برجستهترین پژوهشگران ادبی، در کتاب «داستان کوتاه در ایران» بقای ادبیات را با نظریهی داروین توجیه میکند؛ اگر ادبیات هنوز نفس میکشد، یعنی هنوز کارکرد دارد و به انسان سود میرساند.
فایده کتاب چیست؟
همین عمق دادن به درد.
خب درد عمیق به چهکاری میآید؟ مولانا پاسخش را داده: «قندِ شادیْ میوهی باغِ غم است.»
هر چهقدر آدم زخمهای زندگیاش را عمیقتر بشناسد، احتمالا به درمان موثرتری هم میرسد. و البته که این درمان بدون درد نخواهد بود. بله، این بهترین فایدهی کتاب است: ابتدا زخمی عمیق و سپس درمانی ماندگار.
جستار مرتبط: