رضایت از زندگی از کجا میآید؟
رضایت و آرامش در زندگی لزوما در رسیدن به چیز خاصی نیست. یعنی مستقیم به دستاورد گره نخورده، بلکه ذهنیتی است که از سپاسگزاری جان میگیرد.
اگرچه اندوهْ ذاتِ زندگی و خمیرمایهی هنر و هنرمندانه زیستن است، اما آدم افسرده حتی قادر نیست از تختش بیرون بیاید، چه رسد به اینکه بخواهد خلاقانه زندگی کند.
بنابراین، نمیشود غصه را ریشهکن کرد. نمیشود هم بهش باخت. باید یاد گرفت چطور به یک همزیستی نسبتا مسالمتآمیز رسید.
برای همین، تصور میکنم اتفاقا برای پیشرفت و حصول دستاورد باید راضی بود و آرام. اینجاست که خلاقیت شکوفا میشود و آدم به حرکت و تکاپو میافتد.
ذهنی که مدام تشنه باشد، ذهنی که معتاد به دستاورد و نتیجه باشد، نمیتواند صبورپیشه باشد، نمیتواند دورههای طولانی و جانکاهِ تلاش کردن و نتیجه ندیدن را تاب بیاورد (که قاعدهی موفقیت است.)
کلیدش این است که راضی و سپاسگزار باشد در برابر چیزهایی که دارد، و بُردبار وُ پُرتکاپو حرکت کند برای خواستههایش.
اگر آدم از داشتههایش راضی نباشد، از دستاوردهایش هم راضی نخواهد بود.
✍️ یک پینوشت عملی:
شروع کردهام به فهرست کردن داراییهایی که از داشتنشان خوشحالم و بودنشان را محترم میشمارم.
۱. سلامتی
۲. دوستانی اندک، اما شایسته
۳. نوشتن
❤️ دوست دارم فهرست شما را هم بخوانم.
جستارهای پیشنهادی: