بیهوا موسیقی هولناکی از راه هدفون هجوم میآورد توی گوشم. سراسیمه درش میآورم. اگرچه موسیقی بهغایت زیباست، ولی پرتابم میکند به دردناکترین روزهایم.
دلم بههم میخورد. روشن و واضح میبینم که دارم میلغزم توی درهی افسردگی.
جلوی قطار افکارم را میگیرم. بلندبلند با خودم حرف میزنم.
«مگه اون روزهای تلخ تموم نشده؟ مگه سوگواری نکردی؟ مگه آزاد نشدی؟ مگه الان همهچیز دلچسب و خوشگوار نیست؟»
پاسخ همهشان مثبت است.
ذهنم میپرد وسط گفتوگوی درونیام با خودم: «اون چند سالی که عمرت رو باختی چی میشه؟»
با صدایی بلند بهش میگویم: «غصه برای باخت، خودش یه باخت دیگهس.»
به رسم چیزی که پیشتر اینجا نوشتم، شروع میکنم به نوشتن سیاههای از موهبتهای قشنگ زندگیام و اندیشیدن به زیبایی سپاسگزاری.
۱. یافتن مسیر حرفهایام
۲. داشتن رسانههایی کارآمد و خوانندههایی ژرفنگر و نکتهسنج
۳. برگشتن به لذتِ گرمِ امنیتِ خانه
سینهام را با چند مرتبه دموبازدم عمیق و آگاهانه جلا میدهم. موسیقی خیلی وقت است جایش را به سکوتی خوشآهنگ داده. روحم آرام گرفته.
زیرلب زمزمه میکنم: «همیشه انتخاب زیبایی با توست.»
جستارهای پیشنهادی:
2 دیدگاه روشن زیبایی سپاسگزاری چیست؟
عالی بود، نیاز الانم بود این نوشتهی درست و حسابی
ممنون
چهقدر خوب. خوشحالم دوست داشتی.
ممنون از مهرت.