رضا قاسمی در دهه 80 خورشیدی با رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها (مفصل دربارهاش نوشتهام) حسابی سروصدا کرد و خودش را به عنوان نویسندهای بسیار چیرهدست و مسلط بر ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی مطرح کرد.
با اینکه سه رمان بیشتر ندارد (همنوایی شبانه ارکستر چوبها، چاه بابل و وردی که برهها میخوانند) ولی تسلطش بر رمان و روایت شگفتانگیز است.
در کتاب عادت روزانهی نوشتن آمده است که:
سول استاین در کتابفروشی بارنز اند نوبل در میدان یونیونِ نیویورک، به مخاطبانی که نویسنده بودند، گفت: «ادبیات غیرداستانی اطلاعات دارد. داستان هیجان را بیدار میکند.»
جوشوخروش هیجان مهمترین و شیرینترین اتفاقی است که در لحظه لحظهی خواندن کارهای رضا قاسمی به آدم دست میدهد. طوری که پس از هر پاراگراف، ناگهان میبینی غرق در فکر داری دور اتاق میچرخی.
تاثیرپذیری از ادبیات قدیم فارسی
خیلی از این چیزها [ادبیات جهان] از هزار و یک شب و ادبیات قدیم ما میآید. … بعدها فهمیدم که خورخه لوئیس بورخس هم ادبیات قدیم را میشناخت و حداقل هزار و یک شب را خوانده بود و متاثر بود از آنها.
رضا قاسمی در گفتوگویی بلند با محمد عبدی
اهمیت ویژهای که رضا قاسمی برای ادبیات قدیم ایران قائل شده و آن را تاثیرگذارترین عنصر در ساخت داستان خوب دانسته، برایم شگفتانگیز و جالب بود. اینکه خوانندگان عمیقا با کارهای او ارتباط میگیرند، شاید دلیلش این است که برآمده از اسطورههای ایرانی و تاریخ و ادبیات ایران است. اگر به ادبیات داستانی علاقهمند هستید، در جایجای کتاب سرنخهایی میدهد برای بهتر نوشتن و درک بهتر ادبیات.
مخاطب در آینهی رضا قاسمی
به سخن دیگر، در آثارش «ایرانی بودن» شخصیتهایش را خیلی خوب درک میکنی و عمیقا احساس میکنی این خودت هستی در میان صفحات کاغذ. این فقط یک احساس کردن ساده نیست، بلکه راهی است برای بازشناختن خودت و دردهایت و احتمالا درمان سرگردانیها.
دربارهی سرگردانیات بنویس! شاید ما هم از سرگردانی درآمدیم. میدانی چقدر همدرد پیدا خواهی کرد؟ اولیش خود من.
منبع: شاهین کلانتری
برای خود من خواندن آثار رضا قاسمی دیدن خودم در آینه صفحات آثار این نویسنده بود و خیلی برایم لذت داشت. در این گفتوگو با این شخصیت بیشتر آشنا میشویم. اینکه چطور شده میتواند تصاویری اینقدر شفاف و واضح از انسان ایرانی ترسیم کند.
اگر دغدغهی داستانِ فارسی و بازشناختن انسان ایرانی را دارید، این کتاب جای مناسبی است.