دشواری مطلوب و بلوغ فکری

داستان این نوشته:

عبارت دشواری مطلوب را از سایت پادکست بی‌پلاس برداشتم که خود ایشان هم از کتاب کتاب گستره برداشته. البته چون من این کتاب را به انگلیسی خواندم (کمی کلاس بگذارم!) فارسی‌اش را نمی‌دانستم.

مطلب پایین را که نوشتم، زدم به دل اینترنت تا عنوانی درخور بسازم که این تیتر هویدا شد. عبارت دشواری مطلوب بهترین عنوانی بود که می‌شد برای این جستار انتخاب کرد. تجربه‌ی جالبی بود از نزدیکی برخی از آگاهی‌های ما.

دشواری مطلوب و بلوغ فکری

داستایوسفکی می‌گوید:

رنج سرچشمه‌ی شعور است.

بلوغ فکری به زبان ساده یعنی آگاهی از ضعفی که به خود و دیگران آسیب می‌زند.
اگر کودک را رها کنی به خودش و عالم و آدم آسیب می‌زند. آخرش هم می‌ریند روی فرش.
کودک در مواجهه با واکنش‌های اغلب دردناک یاد می‌گیرد کمتر آسیب بزند. یاد می‌گیرد آسیب زدن به ضرر خودش و دیگران است.
ما به‌عنوان کودک رنج‌های یادگیری را راحت‌تر مدیریت کرده و به رفتار تبدیل می‌کنیم. از نظر روانی و رفتاری بسیار منعطف عمل می‌کنیم.

مدیریت رنج‌ها

اما با افزایش سن، با این‌که همچنان ضعف‌ها و نابالغی‌های زیادی داریم، ولی قدرت مدیریت رنج‌ها و انعطاف‌پذیری روانی و رفتاری را از دست می‌دهیم.
تو گویی مغزمان خشک می‌شود. رنجی که دیروز مسیر یادگیری بود، امروز می‌شود ابزار عذاب و شکنجه.
مسلم این است که ماهیت و کارکرد رنج تغییر نکرده؛ رنج همیشه ابزار یادگیری است. رنج میان کودک و بزرگسال تبعیض نمی‌گذارد.

دشواری مطلوب

این ما هستیم که با افزایش سن قدرت تحمل‌مان برای رنج‌ کاهش می‌یابد. طبیعی هم هست. هم رنج‌ها گسترده‌تر می‌شوند و هم ما آنها را عمیق‌تر درک می‌کنیم.
با این وجود، رویکرد درست به رنج همانی است که کودک دارد: مدیریت رنج به منظور تبدیلش به بلوغ و شعور.
هر چند در بزرگسالی دشوارتر است، ولی اگر قرار بر زندگی بهتر باشد چاره‌ای نیست.

بیشتر در مورد آموزش و یادگیری:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت