ترسی در بین آدمها وجود دارد به نام فومو (fear of missing out). ترس اینکه نکند فرصتهای ارزشمند زیادی در زندگی من رو به نابودی هستند و من توان استفاده از آنها را ندارم. شاید فکر کنی دوستانت مرتب مهمانی میروند و خوشگذارنی میکنند و تو از این موهبت و فرصت محروم هستی.
رهایی از این ترس فومو
برای رهایی از این باید دو به نکته خیلی مهم توجه داشته باشیم:
یک. فقدان موهبت طبیعی است
شما تصور کنید داراترین آدم روی زمین را! فکر میکنید او چه میزان فقدان دارد؟ تصور میکنید او احساس فقدان و ترس از دست دادن ندارد؟ فکر میکنید او دیگر تشویشی ندارد؟ بنابراین، زیاد بودن فقدانهای آدم نسبت به داراییهایش اتفاقی است بهشدت طبیعی و جای نگرانی ندارد. به زبان ساده، هزاران سال است که اجداد ما با این فقدانها زندگی کردهاند.
دو. الان چه موهبتهایی دارم؟
اگر موهبتی را در حال حاضر نداریم، قطعا دلیلی دارد که نداریمش. کاری به منصفانه بودن یا نبودش ندارم، بالاخره چیزی است که نداریم. این سوال بلیت مستقیم است به جهنم: «آخ اگه الان فلان چیز رو داشتم چی میشد؟» واقعیتش این است که هیچی نمیشد. احتمالا بعدش داشتیم این سوال را میپرسیدیم که اگر «فلان چیز دیگر» را داشتیم چی میشد. غیر از این است؟!
بنابراین، تمایل بشر به فکر کردن به ترس و فقدانهایش یک پدیده طبیعی است. دلیل هم دارد، ذهن آدمی فکر میکند هر چه داراییهایی بیشتری در تملک داشته باشد، احتمال بقایش بیشتر است. و برعکس، هر چه تعداد فقدانها موهبتها بیشتر، احتمال مرگ جسمی و روحی افزایش پیدا میکند.
مسئله مهم تمرکز بر داراییهایی است که الان داریم. به جای سوال قبلی، باید این پرسش را مطرح کنیم که: «آیا الان اصلا فهرست تمام داراییهایم را دارم؟» «آیا از داشتههایم لذت میبرم؟» «آیا داشتههایی که با مشقت به دست آوردهام، هنوز برایم ارزشمند هستند؟»
میدان دادن به این ترسْ از دست دادن واقعی است. اگر به اندازه کافی برای موهبتهایمان وقت بگذاریم، زمانی نمیماند که به فقدانها فکر کنیم.
با این تمایل طبیعی به ترس چه کنیم؟
احساسش کنید، ولی باورش نکنید. همه انسانها از داشتن فقدان (چه پارادوکس جالبی!) ناراحت میشوند. ولی نکته مهم این است که این احساس ناراحتی و فومو را باور نکنیم. یعنی چه؟ یعنی اینکه باور نکنیم اگر الان مهمانی نرفتهایم قرار نیست به قول چَندلِر در سریال فرندز تا آخر عمر افسرده زندگی کنیم و در تنهایی بمیریم. این باور به احساسات منفی است که کشنده است، نه خود احساسات.
دفعهی بعدی که احساس فومو بهت دست داد، بهش فرصت بده وارد ذهنت بشود. ولی ترسش را وارد زندگیات نکن. به کارهای روزانهات برس، وقتی ببیند محلش نمیگذاری و مشتری ندارد، آرامآرام میگذارد میرود.
چرا نباید به فقدان محل گذاشت؟
چون باور کردن احساسات (ترس، فومو، حتی خوشحالی!) کار درستی نیست. این اصل را باید پذیرفت و وارد زندگی کرد.
جستارهای مکمل: