آگاهی و رهایی از خودبیزاری

آلن دوباتن در کتاب آرامش می‌نویسد:

شما مانند سفالینه‌ای با ترک‌های ریز هستید که قابل‌تشخیص نیستند. حتی ضربه‌ای کوچک هم کل آن را از هم می‌پاشد. شرایط ایده‌آل این است که می‌توانستیم پیشاپیش به دیگران در مورد حساسیت‌های خویش هشدار دهیم، تا وقتی با ما سروکار دارند این مسئله را در نظر بگیرند.

1

زاویه‌ای تازه

به محض این‌ خواندن این جمله خاطراتی توی سرمان زنده می‌شوند که یکی زده ما را ترکانده؛ ولی بیایید از زاویه‌ای دیگر هم نگاه کنیم: ما کجا سفالینه‌های ظریف دیگران را خرد و خاکشیر کرده‌ایم؟

2

با این نگاه تازه از وضعیت مغلوب و مظلوم خارج می‌شویم و می‌توانیم به پدیده‌ی انسان از زاویه‌ای مستقل نگاه کنیم؛ درست مثل یک آدم فضایی که دارد انسان‌های روی کره‌ی زمین را مطالعه می‌کند.

3

نتیجه آن‌که همه‌ی ما انسان‌ها بدون توجه به یک‌دیگر زندگی می‌کنیم؛ همه‌ی ما درگیر زندگی شخصی خودمان هستیم و دیگران را می‌آزاریم بدون آن‌که حتی متوجه شویم.

4

هر انسانی تنها و تنها در دنیای خودش زندگی می‌کند. این مسئله‌ای بسیار جدی و مهم است که درکش می‌تواند بسیاری از مشکلات مرتبط با آرامش روان آدمی را حل کند.

5

هیچ‌چیز را به خودت نگیر!

اگر رویکرد ما به زندگی خلاف این گفته باشد، به زندگی و آدم‌ها همیشه مظنون خواهیم بود. خیال می‌کنیم که آدم‌ها برای نابودی ما نقشه می‌کشند. بدتر از همه این‌که خودمان سزاوار درد و رنج می‌دانیم.

همان‌طور که گفتیم همه‌ی ما انسان‌ها مشغول درب و داغان کردن یک‌دیگر هستیم بدون این‌که حتی روح‌مان از این قضیه باخبر باشد.

6

کسی اصلا به ما فکر نمی‌کند.

ما نه تنها سزاوار درد و رنج نیستیم، بلکه آن کسی که ما را آزار داده حتی ما را نمی‌شناسد— حتی و به‌ویژه اگر آشنا باشد (کمی به‌اش فکر کنید!).

با این نگاه از شر مدل ذهنی بازنده و مظلوم خارج می‌شویم. هر چند این نگاه برای برخی از ما شده نان و آب؛ تمام شکست‌های زندگی‌مان را می‌اندازیم گردن این مدل ذهنی‌مان.

7

خودبیزاری

جمله‌ای دیگر از کتاب آرامش:

هر چه خود را کمتر دوست داشته باشیم، در نظر خویش هدف مناسب‌تری برای آزار و تمسخر هستیم.

وقتی خودمان را دوست نداریم، تمایل داریم فکر کنیم طبیعی است دیگران به ما آسیب بزنند و طبیعی‌تر است که ما برای خودِ طفلکی‌مان مدت طولانی دل بسوزانیم کنیم.

خاطرات تلخ و شرم‌آوار به علت درست بودن یا لذت‌بخش بودن تکرار نمی‌شوند، بلکه ذهن به تکرار و مرور این خاطرات عادت کرده.

دلیلش هم سازوکار دفاعی ذهن است تا با در نظر داشتن دائمی خطرات بقای بشر را تامین کند.

امیل چوران در مورد خاطرات تلخ می‌گوید:

همه‌چیز حول درد می‌گردد و بقیه فرعیاتند یا حتی وجود ندارند، زیرا ما تنها آن چیزی را به خاطر می‌آوریم که صدمه‌ای برساند. تنها حس‌های دردناک واقعی‌اند و تجربه‌ی حس‌های دیگر کم‌وبیش بی‌فایده است.

8

خوددوستی

امروز وقتش که با خودت مهربان‌تر باشی. کسی که تو آزار می‌دهد خود تو هستی، نه آن کسی که زده سفالینه‌ات را ترکانده. او اصلا حواسش به تو نبوده، همان‌طور که تو حواست به خیلی از ترکاندن‌های خودت نبوده.

رها کردن از خودت شر این فکر که من حتما آدم بدی هستم و مستحق اینم که دیگران مرا نابود کنند، آن لطف بزرگی است که می‌توانی در حق خودت بکنی.

بیشتر در مورد خودپذیری:

9

رنجش طبیعت انسان است.

10

رنجش انسان طبیعی است؛ نگاه ما به این رنجش غیرطبیعی است: من حتما آدم بدی هستم که مدام دارم در رنجم!

چشم‌ها را باید شست.

11

رنجش زودگذر است، این ما هستیم که رهایش نمی‌کنیم. (که مکانیسم دفاعی ذهن است.)

12

رهایی از خودبیزاری و خاطرات تلخ

ذهن در ابتدا مقاومت می‌کند، چون به مرور دردها عادت کرده و فکر می‌کند برای بقا به آنها نیاز دارد.

13

گام اول آگاهی از این فرایند ذهنی است.

14

گام دوم شنیدن گفت‌وگوی‌مان با خودمان است. چندین بار شده که این‌ها را به خودتان بگویید: «بی‌عرضه، خاک بر سرت، عجب خری‌ام من، از خودم متنفرم و …»

حواس‌تان زین پس به این‌ها باشد. این‌ها را اگر شکار کنید، مسیر مرور خاطرات تلخ و خودبیزاری را مسدود می‌کنید.

15

در نهایت، به یاد داشته باشید این کار یک هدف نیست، یک مسیر است؛ مسیری که تا آخر عمر ادامه خواهد داشت، یک جدال ابدی میان انسان و ذهنش.

بیشتر در مورد آرامش در زندگی:

بیشتر در مورد احساس گناه:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت