نقد فصل چهار سریال خرس Bear | قسمت دوم | سس پیاز

قسمت دو | فصل چهار

قسمت دوم | نقد فصل چهار سریال خرس Bear

سریال خرس کاربلد است و راه‌وروش‌های اثرگذاری‌اش را دقیق جُسته. یکی از مهم‌ترین‌هایش تدوین سریع و کوتاه میان شبکه‌ی گسترده‌ای از رویدادها و آدم‌هاست. کسانی که همزمان دچار چالش‌های رستوران‌اند. این تمهید برای انتقال آشفتگی و فشار زمان خوب کار می‌کند. خیلی هم جذاب است و بخشی از کنجکاوی مایِ تماشاگر را ارضا می‌کند – اینکه دوست داریم ببینیم در هر لحظه هر شخصیت چه می‌کند و در حرکتی سریع میان همه‌شان در نوسان باشیم. نه تنها ملال‌زده نمی‌شویم، بلکه ریتم تند اثر سرحال‌مان می‌کند – درست مثل رستورانی که کارمی قصد کرده بسازد.

وقتی تینا گوشی را دست کارمن می‌دهد که هنوز نوزاد خواهرش را ندیده، اولین کاری که می‌کند به خودش ناسزا می‌گوید: «عجب عوضی‌ای‌ام من!» این کل کاری است که اغلب اوقات کارمن می‌کند. خودش را کوبیدن و به هیچ‌یک از کارهایش واقعا نرسیدن. کارمی همواره در حال عذرخواهی است و قول می‌دهد که بهتر عمل خواهد کرد – کاری که به نظر هرگز نخواهد کرد.

فشار کار بالاست و کلا دو ماه فرصت دارند سروته ماجرا را هم بیاورند. وگرنه کارشان تمام است. اینجا شوگر بفهمی‌نفهمی در علاقه و حتی شاید توانایی خرسی مردد است. به‌ش می‌گوید که او زمانی هم عاشق آشپزی بود هم بسیار ماهر، ولی اگر امروز دیگر دوستش ندارد، هیچ ایرادی ندارد. مهم این است که توانایی عشق وزیدن در وجود دارد.

راستش را بخواهید جای شک هم دارد. در سه فصل قبل هم کارمن این‌طوری بود، ولی در این فصل گیج‌تر است و در خلسه بودنش مشهودتر است. مدام عذرخواهی می‌کند و قول می‌دهد بهتر عمل کند. در تعامل‌هایش با سیدنی عملا مقاومت را کنار گذاشته و گوش‌به‌فرمانش شده – از تغییر عناصر منو و غذا گرفته تا مسئله‌ی خرید مواد اولیه، همه را می‌گذارد به عهده‌ی سیدنی. سوال اصلی این است که آیا این آدم خواهد توانست با این فشار کاری و مشکلات، رستوران را بترکاند و تغییر بزرگی رقم بزند؟

جدای از پاسخ، یک چیز کمی شخصی‌تر دوست دارم بگویم. به گمانم یکی از اصلی‌ترین محورهایی که سریال از ابتدا تلاش می‌کرد باهاش کار کند «نشان دادن کار و زندگی آدم‌های معمولی و پرخطا» بوده. در فصل قبل وقتی مارکوس فیوز برق را پراند، به کارمن گفت:

– دیگه گند نمی‌زنم. قول می‌دم.
– کارمن: چرا. می‌زنی. نه اینکه چون تویی. چون اشتباه رخ می‌ده. مهم اینه بعدش بلند شی و مهمونی رو ادامه بدی.

کارمن هم آدم معمولی است. آدمی پر از خطا و سرشار از تناقض‌های پیچیده. جدا از اینکه می‌تواند رستوران را نگه دارد یا نه، خرس تلاش می‌کند تصویر آدم‎هایی را نشان بدهد که می‌خواهند فراتر از خودشان باشند – یا حتی خودشان باشند. ولی این کار اصلا آسان نیست. ممکن است طوری خرد شوند که خواهرشان برای دلداری به‌شان بگوید: مشکلی نیست اگر می‌خواهد رهایش کند.

کارگردانی حرف ندارد. تدوین را گفتم. شایسته به قالب‌ها هم اشاره کنم. قاب‌های سریال سخن‌گویند – نه بلند و صریح، ولی چشم‌نواز و عاطفی.

اینجا کارمن دارد دوباره از خواهر معذرت‌خواهی می‌کند که هنوز به دیدار خواهرزاده‌اش نرفته. اول اینکه کاراکتر را گذاشته‌اند داخل یخچال و از پنجره‌ی عمودی نازکی او را می‌بینیم؛ چون یک زندانی در فضایی سرد و یخ‌زده و کوچک گرفتار شده – مثل یک تبعیدی که دستش از همه‌جا شده کوتاه شده.

و توجه‌تان به یکی از زیباترین توصیف‌ها درباره‌ی شراب جلب می‌کنم:

‫به نظرم شراب برشی از زمان رو ‫توی خودش ضبط می‌کنه. اتفاقاتی که ‫اون سال براش افتاده… تابستون چطوری بوده… بارون چه حسی داشته… ‫همه‌چیز رو با هم ‫توی یه بطری نگه می‌داره ‫و تبدیل به لحظه‌ای می‌کنه ‫برای نوشیدن و لذت بردن ما.

وبینار رایگان «لذت کشف»

وبینار رایگان مرتضی مهراد نقد فیلم

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.