شبِ هجران حافظ و دلباختگیِ به اشتیاق نیچه

شبِ هجران حافظ و دلباختگیِ اشتیاق نیچه

خواجه‌ی شیراز می‌سُراید:
حافظ! شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی

و یالوم از زبان نیچه می‌گوید:
معتقدم ما بیشتر دلباخته‌ی اشتیاقیم، تا دلباخته‌ی آن‌چه اشتیاق‌ِمان را برانگیخته است.

پس از خواندن مصرع اول باید پرسید: چرا در شب هجران عالی‌جناب‌شان بوی وصل می‌شنود؟ و با دقت در مصرع دوم به پاسخ می‌رسیم: چرا که عاشقِ خود عاشقی و شیدایی هستیم، نه صرفِ معشوق.

این نگاه خودخواهی‌ای دارد که از هزاران دِگرخواهی شیرین‌تر است. این شیوه‌ی چشم قصد تصاحب معشوق را ندارد (خواه آدم، خواه نگاه وُ راه وُ پیشه)، بلکه وظیفه‌اش را عاشق بودن و عاشقی کردن برای معشوق می‌داند.

عاشق دوست دارد عاشق باشد، و آن چه معشوق خوش‌اقبالی است که عاشقِ شیدایی دارد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.