هر دیدار یک کریستُف کُلُمب است

مرتضی مهراد

هر دیدار یک کشف است. این را می‎دانی، ولی نمی‌دانی محتوای مکشوف هر بار چیست و هر بار مشتاقی بدانی کدام قاره‌ی تازه انتظارت را می‌کشد. جلسه‌ی دیروز حلقه‌ی ادبی هم‌بود یک بار دیگر یک شگفتی نو بود. مشتاق بودی بدانی این بار از دل این گفت‌وشنودهایِ عمیق و موافق چه لذت تازه‌ای برمی‌خیزد.

از اصل خودت بازمانده بودی که این هم‌بودِ عزیز-هم‌بود یعنی انجمن-برگرداندت به روزگار وصل خویش و دوباره عشق گمشده‌ات–نقد فیلم–را بازیافتی.

نقد فیلم دم‌دستت بود اما دم‎دستی‌اش می‌دیدی و پَرکَندهْ دور جهان می‌گشتی، بی آن که بدانی آنی که در دست داری همان پیاله‌ای است که دربه‌در دنبالش می‌گردی. یادِ مولانا می‌کنی و این جمله‌اش: «اتاق به اتاق می‌گردی تا گردن‌بند الماسی را بیابی که از قبل بر گردن داری

و دیگر آن که می‌دانستی، اما مردد بودی که می‌شود گاهی پشتِ تنهایی را هم به خاک مالید. می‌شود بدون ترس و صادقانه از خود گفت و پاسخ‌هایی نغز شنید از سر هم‌دلی، نه قضاوت. خنده‌هایی کرد واقعی که فرمی است برای فهمیدن مفهومی مثل ارتباط اصیل و هماهنگی فکری و دوستی.

راستی، دانستی چند بار کلمه‌ی «دانستن» را تکرار کردی؟

مرتضی مهراد در تلگرام

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.