نقد فیلم جنگاوری (Warfare) | تجربه‌ای تازه از جنگ

نقد فیلم جنگاوری (Warfare)

یک تیم نیروی ویژه‌ی دریایی (Navy SEALS)، ماموریت دارند وارد خانه‌ای مشرف به بازار رَمادی شوند؛ هدف، پوشش مسیر حرکت تفنگداران دریایی‌ست. همه‌چیز طبق نقشه پیش می‌رود، اما تنها تا چند ساعت. ارتباطات قطع می‌شود. خبری از یگان پشتیبانی نیست. و ناگهان، دشمن از چند سو حمله می‌کند. خانه، که قرار بود نقطه‌ای برای نظارت باشد، به دام تبدیل می‌شود. هیچ‌کس برای نجاتشان نمی‌آید. ماموریت بدل می‌شود به میدان مرگ. در سکوت هراس‌انگیز، در تیرگی اتاق‌ها و راهروها، تنها چیزی که باقی می‌ماند: بقاست. آن‌هم به قیمتی سنگین.

مهم‌ترین عنصر تکرارشونده‌ی جنگاوری که در اشکال مختلف خودش را به شکلی درخشان نشان می‌دهد، گیر افتادن در فضایی گیج و سردرگم‌کننده است. برجسته‌ترین چیزی که انتظار داریم ببینیم، ولی نمی‌بینیم و تبدیل می‌شود به حاضرِ غایب، دشمن است. تنها در یک سوم نهایی فیلم، سایه‌هایی محو و دورنمایی از مردانی با چهره‌هایی پوشیده می‌بینیم که به سربازان شلیک می‌کنند. تا آخر فیلم نمی‌دانیم دلیل انفجار تانک اول چه بود. نفهمیدیم چه کسی نارنجک را از سوراخ به داخل خانه پرت کرد. اصلا نمی‌دانیم چطور لو رفتن. خلاصه، هیچ برداشت و تصویری از دشمن نداریم. به این فضا، اضافه کنید زیر باران آتش ممتد بودن، دود و غبار غلیظ، و طوفان و صدای گوش‌خراش جنگنده‌ی پشتیبان – توگویی با اشباحی نامرئی می‌جنگند.

این تمیهد برایم سوال بود، چرا که آزاردهنده است. قواعد ژانر به هم ریخته شده و ما انتظارش را نداریم. عرف این است که جبهه‌ی مقابل را هم ببینیم. در مقابل دشمنی نامرئی بودن و جنگیدن با چیزی که نمی‌بینی و ناگهان بر سرت خراب شده‌اند، ترسناک است. باید در هاله‌ی ضخیمی از مه و دود و ابهام بمانیم و هر لحظه منتظر فاجعه باشیم.

برداشت اولیه می‌تواند این باشد که داریم از نگاه سربازان ماجرا را می‌بینیم. با اینکه پاسخ درستی است، ولی همه‌اش نیست. عنوان‌بندی افتتاحیه را به خاطر بیاورید؛ جایی که جمله‌ای روی نمایشگر نقش می‌بندد به این شرح: «این فیلم تنها بر اساس خاطرات سربازان ساخته شده.»

زوایه‌ی دید فیلم، یگان نیروی ویژه‌ی دریایی است، ولی فضایی که ساخته شده، بیش از هر چیز، تنه به تنه‌ی یک کابوس می‌زند. مجموعه‌ای از خاطرات و رویدادهای ضبط‌شده در حافظه‌ها که با هر انفجار و شلیک و ردِ خون هماهنگی و کالیبره بودنش را از دست می‌دهد. اریک و رِی دو شخصیتی هستند که چندین بار سرشان را محکم به طرفین تکان می‌دهند و زیرلب ناسزا می‌گوید؛ گویی بخواهند کابوس یا بختکی دست از سرشان بردارد و بتوانند پیش چشم‌شان را واضح ببیند و شفاف فکر کنند.

می‌شود این فیلم را مستندنگاری دقیقی قملداد کرد که تلاش کرده وقایع را طوری بازسازی کند که تماشاگر تجربه‌ی حضور در آن موقعیت را حس کند. این یعنی تکیه بر تمام ظرفیت‌هایی که زبان سینما می‌تواند در اختیار ما بگذارد. قصه ساده است و شخصیت‌ها واقعی – سربازان در تله افتاده‌اند و جنگْ جنگ بقاست. بنابراین، تنها چیزی که می‌ماند ساختن فضا و تجربه است.

برگردیم به آزاری که در تماشای این فیلم مدام احساس می‌کردم. اولش گذاشتم به حساب بد بودن فیلم. به نظرم اغلب فیلم‌های این ژانر کمتر شانس موفقیت دارند. ولی در پایان فیلم نظر دیگری داشتم، این آزار عامدانه بود. هدف این بود که من آزار را تجربه کنم.

یکی از مصادیق خوب این تنشِ مداوم، شخصیت‌ها و شیوه‌ی تعامل‌شان با یک‌دیگر بود. سربازانی که برخلاف ماهر و حرفه‌ای بودن، انسان‌اند. درگیری و دعوا دارند. می‌میرند، آسیب می‌بینند و مهم‌تر از همه، تمام احساساتِ سختِ هنگام مرگ را تجربه می‌کنند و در رفتارشان پیداست – شکلی که ترس و اضطراب در تک‌تک چهره‌ها و رفتارها نشان داده می‌شود درخشان است. تمرکز دوربین روی سربازی که قرار است نارنجک دودزا پرتاب کند، گویای هراسی است که بر این سربازان گذشته – جایی که سایه‌ی مرگ بالا سرشان است. تصور بودن در چنین شرایطی هم فلج‌کننده است. تازه جایی است که باید تصمیم‌های سخت گرفته شود – مثال بارزش دستور به تانک‌ها برای تخریب طبقه‌ی بالا. تجربه‌ی تمام این‌ها در عین آزار و اضطراب شدید، رد تماشای فیلمی خوب را در من به جا گذاشت.

وبینار رایگان نقد فیلم مرتضی مهراد

شنبه‌ی هر هفته، توی کانال تلگرام:

  • 🎥 اسم فیلم هفته رو اعلام می‌کنم.
  • ⏳ تا پنج‌شنبه فرصت داری تماشا کنی.
  • 🍉 پنج‌شنبه‌ها ساعت 18، توی گوگل میت، دور هم جمع می‌شیم و درباره فیلم حرف می‌زنیم.
  • 📥 لینک دانلود رایگان فیلم رو هم همون‌جا می‌ذارم.

👉 عضویت در کانال تلگرام

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.