
بخشی از این زندگی تراژیک از نتوانستن ما نیست، بلکه از نخواستن دیگری است.
فرهاد کشوری
یکی از جنبههای پذیرشْ رسیدن به این آگاهی است که زندگی ما، بیش از آن چیزی که تصور میکنیم، بهواسطهی دیگران دستخوش تغییر میشود. اساسا به وجود آمدن ما دست دیگران بوده. بنابراین، اثرپذیری از دیگران طبیعی است.
و این تاثیر همیشه خوشایند نیست و گاهی زندگی ما را تلخ و تراژیک میکند. و مطلقا هیچ کاری از دست ما برای دگرگونی آن ساخته نیست.
چه باید کردِ یک: محق بودن
بهنظرم «مُحق دانستن» خودمان برای داشتن هر چیزی که آرزو میکنیم، یکی از ریشههای رنج ماست. شاید عادلانه نباشد، ولی کسی به ما قول نداده تمام حقوحقوقمان باید بیکموکاست بهمان برسد.
خانوادهی باشعور و پول کافی و چیزهایی از این دست حق طبیعی همهی انسانها نیست. شاید افراطی بهنظر برسد، ولی واقعیت زندگی همین است. زندگی نقص و کاستی زیاد دارد. و بسیاری از حقوق ما بهطور ابدی ازلی پایمال شده و هیچ راهی برای احقاقشان نیست.
چه باید کردِ دو: محق نبودن
بهنظرم «محق ندانستن» خودمان برای داشتن همهچیز و هر چیز راه چاره است. یک زندگی شاد و رضایتبخش لزوما پر از فراوانی و موهبت نیست، بلکه معنیای است که آدمها به نداشتهها و داشتههایشان میدهند.
اگر چیزی نیست، لزوما به معنی بدبختی و بیهویتی ما نیست.
داشتههایمان نیز لزوما به ما هویت و شخصیت و معنی نمیدهد.
رابطهی ما با زندگیمان تعیینکننده است. چیزی که باید ساخته شود این رابطه است. اگر چیزی نیست، خب نیست، کاریاش نمیشود کرد. باید پذیرفت و ازش گذر کرد. اگر چیزی هست، تا زمانی که هست باید ازش استفاده برد، چون روزی قطعا نخواهد بود.
اگر بتوانیم لذت و رضایت از زندگیمان را به رابطهمان با زندگی گره بزنیم و نه خود زندگی (مشخصا داشتهها و نداشتهها)، آن موقع شاید بتوانیم واقعا از زندگی لذت ببریم و رضایت از زندگی را تجربه کنیم.
جستارهای پیشنهادی: