پذیرش محدودیت

پذیرش محدودیت

بخشی از این زندگی تراژیک از نتوانستن ما نیست، بلکه از نخواستن دیگری است.

فرهاد کشوری

جنگ ما و دیگران

زندگی ما آدم‌ها بین دو سر این پیوستار نوسان می‌کند: من نمی‌توانم و دیگران نمی‌گذارند.

من تقریبا تمام عمرم با گزینه‌ی اول زندگی کرده‌ام و همین باعث شده تا به طرز عجیب و گاهی باورنکردنی فعال باشم. البته این رویکرد دستاوردهای زیادی برایم داشته و مرا به جایی در زندگی رسانده که ازش بسیار راضی هستم.

اما این رویکرد هم مثل چیز خوب دیگری، روی سیاه هم دارد. این‌که آدم فکر کند هر کاری که اراده می‌کند از دستش برمی‌آید، فکر خطرناکی است.

افسار زدن به اسب تمنا همان‌قدر مهم است که تاختن با آن. اصولاً سوارکاری با این اسب هنر می‌خواهد. چون گاهی نمی‌شود… هر قدر که سوارکار تیزپایی باشی!

حالا حرف این است که گاهی مهم نیست که چقدر بتوانیم، گاهی نخواهد شد، چون نیرویی قوی‌تر از نیروی ما هست که نمی‌خواهد ما بتوانیم. حرف تلخی است. آدم احساس خفگی می‌کند. ولی بهتر که با واقعیت احساس خفگی کنیم تا با رویا واقعا خفه شویم.

چرا پذیرش محدودیت مفید است؟

اما این رویکرد جنبه‌ی مثبت هم دارد؛ محدودیت ما بخشی از طبیعت ماست و ضعف ما به شمار نمی‌رود.

آدم‌ برای اینکه زندگی طبیعی داشته باشد کافی است با طبیعت خودش پیش برود، حتما لازم نیست کارهایی را بکند که طبیعتش اجازه نمی‌دهد.

پذیرش طبیعت خویشتن تضاد تکان‌دهنده‌ای درونش دارد.

بدی پذیرش

از یک سو محدودیتی که طبیعت بر زندگی‌ات اعمال می‌کند کامت را تلخ می‌کند؛ محدودیت و اسارت میدان‌گاه دشواری برای آدمی است.

خوبی پذیرش

از سوی دیگر، پذیرش محدودیت آدم را آزاد می‌کند. دیگر لازم نیست به چیزهایی که نمی‌توانی فکر کنی.

رالف والدو امرسون می‌گوید: زندگی مبتنی بر حقیقتْ حزن‌انگیز و اندوهبار است اما اسیرِ اشک و حسرت و پریشانی نمی‌شود.

حسرت و پریشان‌حالی چه معنایی دارد وقتی می‌دانی که توانش را نداشتی؟ آیا این همان آسایشی نیست که همه‌مان دنبالش هستیم؟

شاید به کارتان بیاید:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت