کنار آمدن با فقدان

کنار آمدن با فقدان

زیباترین انسان‌هایی که تاکنون شناخته‌ام
آن‌هایی بودند که شکست خورده بودند،
رنج می‌کشیدند، دچار فقدان شده بودند
و با این حال، راه خود را از اعماق درد
و رنج گشودند و بیرون آمدند.

الیزابت کوبلر راس

برخی از رخدادهای زندگی می‌توانند خیلی گزنده باشند: شاید یکم زیادی تنها باشی یا خانواده خوبی نداشته باشی یا با دیگران نجوشی یا کمتر کسی باشد که سراغ حال و احوالت را بگیرد.

ولی عدم پذیرش این تلخی‌ها آن‌ها را شیرین که نمی‌کند هیچ، بلکه نومیدی و گمشدگی را هم به این تلخی اضافه می‌کند.

از سوی دیگر، پذیرش تلخی‌های زندگی‌، شیرینی معقولی از آزادی تولید می‌کند. برای مثال، پذیرفتن این‌که من تنها هستم یعنی باید قواعد و چارچوب‌های تنهایی را بشناسم، و زیر سایه آن‌ها به زندگی عادی خودم بپردازم.

و نکات دیگری هم دارد: یک این که چه کارهایی باید بکنم تا تنهایی را کاهش بدهم؛ دو این که اصلا چرا هستم و چه باعث در موقعیت قرار بگیرم.

مشکل ما این است که فکر می‌کنیم که فقط ما فقدان داریم و دیگرانی که عادی زندگی می‌کنند، همه‌چیز زندگی‌شان تکمیل است و به همین خاطر می‌توانند به زندگی عادی‌شان برسند. همه آدم‌ها دقیقا با همان جنس فقدان‌های فلج‌کننده‌ای زندگی عادی می‌کنند که شما هم دارید. این طبیعت بشر است.

نیوتن فیزیک‌دان را که قاعدتاً باید بشناسید: از بزرگان علم فیزیک و یکی از تاثیرگذارترین متفکران تاریخ بشر.

زندگی شخصی‌اش کوله‌باری است از فقدان.

در کودکی پدرش می‌میرد،
مادرش رهایش می‌کند،
زیر دست و البته زیر کتک‌های فراوان عمو و پدربزرگ در مزرعه زندگی می‌کند،
هرگز دوستی نداشته،
می‌گویند حتی تا آخر باکره مانده.

این نوشته تبلیغ موفقیت در کلاس جهانی نیست، نکته حرفم این است که ذات زندگی یعنی پذیرش و زیست عادی با وجود فقدان های فلج‌کننده.

شاید دوست داشته باشید:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.