
سند موفقیت ما به نام کیست؟
چند روز پیش، در میان تمام سیاهیهایی که به دوش میکشم، یک دستاورد نزدیک به معجزه بهدست آوردم.
در ظاهر، سند شش دانگ این موفقیت را باید به نام بزنند، اما واقعیت را من بهتر میدانم، منی که تا گردن درگیر ماجرا بودم.
واقعیت این است که تمام ماجرا یک اتفاق محض بود. اصلا زمانی که داشتم آن اتفاق را رقم میزدم، مطمئن بودم که سودی نخواهد داشت. حتی وسط کار بهواسطهی یک نفر دیگر کلا دلسرد شدم و رهایش کردم و دوباره خیلی اتفاقی درگیر انجام آن کار شدم. یک شانس محض.
نتیجه اما الان چیست؟ اینکه باید مدال بچسبانند به سینهی مرتضی که از گلوی گرگْ گوسفند را زنده بیرون کشیده. البته که من فاعل این ماجرا هستم، ولی من بخش کوچکی از تمام فرایند، بینهایت عوامل موثر و نتیجهی نهایی بودم.
این است که رالف والدو امرسون میگوید:
آدمی همیشه در اشتباه است. کامیابی ما از سر تصادف است و مهمترین تجربههای ما اتفاقیاند. هر ضربهی ما شتابزده است و هر امتیازی که میگیریم اتفاقی. از این رو، برای کامیابی عملی هم نباید بیش از حد نقشه کشید.
تنها یک کار از دست ما ساخته است و آن هم اینکه به خودمان، قضاوتها و شهودمان ایمان داشته باشیم و مدام درگیر تردید نباشیم.
اگر دلسردی و تردید بر من غلبه میکرد، کارم ساخته بود. من از نتیجهی نهایی مطمئن نبودم، اما میان کار به خودم ایمان پیدا کردم و همین معجزه را رقم زد.
پس بهتر است همواره با ایمانی راسخ به خودمان به ضربه زدن به توپهای اتفاق ادامه بدهیم، حالا نتیجه هر چه میخواهد باشد.
یادداشتهایی که شاید دوست داشته باشید: