معیار درستی یک تصمیم

معیار درستی یک تصمیم

زمزمه‌گری درون تو

معیار گرفتن یک تصمیم
سختی‌ و آسانی‌اش نیست،
درست بودنش است.

موقعیت‌های زیادی در زندگی پیش می‌آید که آدم بدجوری مردد می‌شود. نمی‌داند تصمیم درست چیست. زمانی است که وسوسه‌ها و ترس‌های فلج‌کننده به آدم هجوم می‌آورند.

برای مثال، اگر تاکنون مجبور بوده باشید با کسی وداع کنید یا از خود برانید، متوجه شده‌اید که احساس ترس از تنهایی و بی‌امنی مثل آتشی وحشی در تمام وجود آدم می‌دود.

مثل غریقی که به پر کاه هم چنگ می‌اندازند، آدم هر کاری می‌کند جدایی رخ ندهد. آدم از خودش، هویتش و از زندگی‌اش می‌گذرد تا آن کس یا چیز را حفظ کند.

این‌جاست که آدم تمایل دارد به تصمیم آسان، نه تصمیم درست. اگر تصمیم‌هایمان را در چارچوب «سخت-آسان» ببینیم و تصور کنیم معیار این است، طبیعی است که همواره برویم سمت تصمیم های آسان. و تصمیم ها و کارهای آسان اغلب مضرند و احساس گناه و شرم در پی دارند.

در سوی دیگر، اگر بدانیم معیار انجام یک کار یا گرفتن یک تصمیم، درست بودنش است، نه با رنج، بلکه با شوق و علاقه آن تصمیم را اجرایی می‌کنیم، چرا که یک کار درست به سود همه است (در بلندمدت، همه از یک تصمیم درست سود می‌برند).

وقتی بدانیم کاری درست است، وسوسه‌ها و ترس‌ها و نظرات گمراه‌کننده‌ی دیگری کمتر بر ما اثر می‌گذارد. وقتی بدانیم کاری درست است، تمام سختی‌هایی که در فرایند و در نتیجه‌ی آن کار بروز می‌کنند، نه تنها قابل‌تحمل، بلکه معنی‌دار، ارزشمند و گوارا خواهند بود.

معیار درستی یک تصمیم

معیار درستی یک تصمیم

درست بودن را هم هر کسی خودش تشخیص می‌دهد. نمی‌شود از جایی گرفت. کسب قوه‌ی تشخیص نیازمند تجربه‌ی گسترده و خودآگاهی عمیق است. به طور کلی، درست آن چیزی است که مجموعه‌ی عقل سلیم، هیجان‌ها، شهود و عاقبت‌اندیشی‌ آدم بهش گوشزد می‌کند.

همه‌ی ما صدای این مجموعه‌ی درونی را می‌شنویم، اما چون دنیای ذهن و بیرون شلوغ است، اغلب نشنیده و سبک‌سرانه از کنار توصیه‌هایش می‌گذریم. صدای درون فریاد نمی‌کشد، زمزمه می‌کند، برای همین، باید هشیار باشیم و تیزگوش.

شاید دوست داشته باشید:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.