
1
یکی دو روزی است صفحهی اول سایت را طراحی و اجرا کردهام. به نظر خودم شبیه تابلو نقاشی شده. با خودم میگویم حالا که کسی نیست ازم تعریف کند، خودم از خودم تعریف میکنم.
یارب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست
2
به تامس ولف و جستار مرد تنهای خدایش زیاد میاندیشم، به کلمهای که ستونِ جستارش قرار داده: ایمان. این کلمه قرار است ناجی آدمِ تنها باشد.
ارتباط همانقدر نیاز است که هوا. ولی آدمِ تنها محروم از این موهبت بهشتی است. رویینتن هم باشی، تنهایی پاشهآشیلات خواهد بود. اینجاست که وُلف از ایمان میگوید. اگر تکیهگاهِ ناتنهایان آدمها و روابط است، برای آدمِ تنها نیرویی است ناشناخته، ولی نیرومند و زندگیدوست که تنها را به ادامهی شوق و سرورِ زیستن فرامیخواند.
آدمِ تنها نباید آخرین سنگرش -ایمان- را از ببازد. آدمِ تنها، به زبان هنریک ایبسن، قویترین آدم است و این قوتش از قوت ایمانش برمیخیزد.
جستار کمی مرتبط:
3
باری. داشتم از صفحهی اول وبسایتم حرف میزدم که تنهایی دوید وسط. جدا از زیبایی ظاهریای که دارد و شبیه نقاشی شده، سروسامان هوشنوازی به کل سایت داده. الان وقتی خواننده وارد سایت میشود میداند با کی طرف است و قرار است با چه چیزی در این وبلاگ مواجه شود.
اگر شما هم دیدگاهی دارید، دوست دارم نظرتان را بدانم.
4
شعر کامل همای شیرازی را هم این زیر میتوانید بخوانید:
بیدل و خسته در این شهرم ودلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
چند هم صحبتی صومعه داران ایدل
با وجودی که در این طایفه دینداری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن یار و پرستاری نیست
یارب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست
رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر طبیب دل بیماری نیست
بجز از بخت تو و دیده ی من در غم تو
شب در این شهر به بالین ، سر بیداری نیست
گر هما را ندهد ره به در صومعه شیخ
در خرابات مگر سایه ی دیواری نیست
جستارهای پیشنهادی