
چقدر خودآگاهی؟
من در رابطهای بودم که در آن جز جانم، همهچیزم را باختم.
غم که سراغ میآید از خودم میپرسم، آیا آن مرتضی لیاقت داشتن آن چیزهایی را که از دست داد داشت؟ از پول بگیر تا شغل و موقعیت اجتماعی و حتی همین نوشتن.
با شهامت پاسخ میدهم نه. آن مرتضی بزدل بود. توهین و قضاوت نیست، توصیف است.
آدم بزدل چیزی ندارد. نباید هم دستاوردی داشته باشد. آن آدمی که آنقدر ترس داشت که نمیتوانست حرفش را بزند، قاعدتا نمیتوانست چیزهای خوب زندگیاش را حفظ کند و یکی از پس دیگری سنگرها را به دشمن میباخت.
و همین تقدیم تمام سنگرها مرا به این فکر فرو برد که دارم اشتباهی فاحش میکنم در زندگیام. فشار دارد باختن این همهچیز در زندگی و بسیار شرایط را دشوار میکند و اساسا زندگی را از آدم میگیرد.
من تا زمانی که میترسیدم دیگران ناراحت شوند، میترسیدم خودم باشم، مرتب باخت میدادم، اما از زمانی که بلند فریاد کشیدم و خودم شدم، شروع کردم به حفظ داشتهها، حل مشکلات و رفع نیازهایم، شرایط زندگیام به طرز محسوسی بهتر شد.
سادهی سخن اینکه، خودآگاهی در رابطه، از هر نوعی و با هر کسی، موجب شناخت خودمان میشوند.
رابطه سنگ محکیست برای این که بدانیم عیار خودآگاهیمان چقدر است.
نقش رابطه عاطفی در افزایش خودآگاهی
خودآگاهی در رابطه، به ویژه روابط عاطفی و نزدیک، اینطور کار میکند که شما مستمر و زیاد از خودتان بازخورد میگیرید. هم زمان بیشتری را باهم هم سپری میکنید و هم صمیمیتر هستید و مسئولیت بیشتری نسبت به هم دارید.
این باعث میشود که تکتک رفتارهای شما اهمیت ویژهای بیابد، چرا که اثر مستقیم بر دیگری دارد. در این شرایط، شما خودتان را بهتر میشناسید. اینکه من کیستم، بخشیاش در این آوردگاه نمایان میشود. از بازخوردهایی که مستقیم و غیرمستقیم میگیری، از اثرهایی که روی طرف مقابل میگذاری و اثرهایی که میپذیری.
رابطه آینهایست که خودِ آدم را نشان میدهد.
برای مطالعهی بیشتر:
رابطه با یک خودشیفته، خودآگاهی و رد فلگ (پرچم قرمز)
برای مثال، کسی که با یک خودشیفته در رابطه باشد، یکی از مهمترین چیزهایی که از دست میدهد ارتباطهای مهم دیگرش است، از خانواده گرفته تا دوستان و کلی رابطهی دیگر. خب این هشدار است، یک بازخورد سخت.
این چیزی است که اسمش را میگذاریم خودآگاهی در رابطه. تو از خودت میپرسی، من پیش از این رابطه بهخصوص، کلی روابط خانوادگی، فامیلی و دوستی و کاری خوب داشتم. از همهشان لذت برده و استفاده میکردم و مشخصا داخل شبکهی حمایتی آنها بودم. ولی حالا چه شد که منزوی و گوشهگیر شدهم؟
این سوالاتی بود که از من خودم پرسیدم زمانی که داخل ارتباطی عمیق با یک خودشیفته بودم. سوالاتی که تلنگری بودند تا ببینم از زندگی و زیستن لخت شدهام و آماده شدهام آخرین داشتهام، یعنی جانم را بدهم و خودم را فنا کنم.
کیفیت یک رابطه
شکل و جنس و کیفیت تاثیر و تاثر ما در روابط نشانگر جنس و کیفیت آن رابطه است. این که تو در این رابطه به چطور آدمی تبدیل شدهای؟ یا اینکه کدام بخش از تو بیشتر بروز و ظهور کرده در این رابطه؟ آیا بزدلتر شدهای یا شجاعتر؟ خود اصیلت را بیشتر زندگی میکنی یا نقش بازی میکنی؟
به طور کلی، باید دقیق بررسی و مشاهده کرد که روابط ما در ساحتهای مختلف ما چه اثری میگذارند. این بررسی آغاز نسخهی جدید و بهبودیافتهی از ماست. نسخهای که میتواند رابطهی خوب را تقویت کند و بر رابطهی خراب نقطه بگذارد.
شاید دوست داشته باشید:
2 دیدگاه روشن خودآگاهی در رابطه شروع میشود
شاید این جمله از اروین یالوم بی ربط با این جستار نباشد:
“انسان ها از رابطه به وجود میآیند، در رابطه رشد میکنند، در رابطه آسیب میبینند و در رابطه ترمیم میشوند
همه چیز به رابطه ها مربوط است!”
زنده باد گندم عزیز
چه جملهی زیبا و چه یادآوری بهجایی.
بله، گویا انسان همهچیزش به روابطش مربوطه.