
مومن به خود
زندگی همیشه مهآلود است. همیشه. نمیشود جلوتر را دید. تلاش برای پیشبینی حوادث یا رسیدن به ساحل امنی که دیگر مشکلی رخ ندهد و چالشی وجود نداشته باشد، نه تنها موثر نیست، بلکه زندگی را از آدم میگیرد.
برای مواجهه با این خاصیت زندگی، به نظرم آدم تنها یک داشتهی کارآمد دارد و آن هم ایمان به خود است. ایمان هم چیزی نیست که الان بشنویم و از فردا اجرایی کنیم. گریزپاست و به این زودیها پا نمیدهد. ناز دارد. و سخت به چنگ میآید.
خود ایمان هم ساحل امن نیست که بگوییم از الان که ایمان دارم دیگر زندگیام بهشت خواهد شد. زندگی لحظهبهلحظه ایمان ما را خواهد سنجید و هر زمانی که ببیند ضعیف شده، تنهایمان میگذارد.
ایمان به خویشتن یک ابزار یا تمرین نیست؛ یک شیوهی زندگی است. هر روز و هر لحظه باید این سوالها را از خود پرسید:
- در مواجهه با چالشی سخت، یا حتی در مواجهه با عادیترین لحظهی روزمرگی، اگر به خودم ایمان داشتم، چگونه رفتار میکردم؟
- اگر به خودم ایمان داشتم، چگونه ابتکار عمل را دست میگرفتم؟
- اگر به خودم ایمان داشتم، چگونه دست از پیشبینی و پیشگویی میبرداشتم؟
- چگونه اجازه نمیدادم ترس و دلواپسی و اضطرابِ آینده فلجم کند؟
- چگونه اجازه نمیدادم اندوهْ خُلقم را تنگ کرده و گوشهنشینم کند؟
- علیرغم تمام احساسات منفی و فشارها، چگونه مهار لحظه حال را دست میگرفتم؟
- علیرغم تمام سختیها و رخوتها، چگونه بهترین کار لحظه حال را تشخیص داده و انجام میدادم؟
واقعیت تلخ این است که ما زیاد خودمان را دوست نداریم؛ با وجود این، اگر به خودم ایمان داشتم، چگونه خودم را در آغوش خودم میکشیدم و بهش اطمینان میدادم: که ما از پسش برمیآییم؟
یک مومن به خود چگونه زندگی میکند؟ تلاش برای پاسخ به این سوال یک سبک زندگی است، آن هم از بهترین نوعش.
شاید دوست داشته باشید: