
معمولا دل کندن از کتابها سختتر از بهدستآوردنشان است. به عهدی میماند که میان نیاز و فراموشی بسته شده باشد، کتابها پارهای از وجود ما میشوند، مثل شاهدان لحظات بیبازگشت زندگی ما.
کارلوس ماریا دومینگس
خانهی کاغذی (نشر آگه)
به لحظات عمیقا شاد وپربار زندگیات که میاندیشی، میگویی حیفاند اینها که دیگر بازگشتی ندارند. کاش میشد به زنجیرشان کشید.
میبینی نمیشود. میگویی کاش دستکم شاهدی بود برای قسمت کردن این ذوق. حیف است در آتش تنهاییْ دودِ هوا بشود.
کتابها و فیلمها برایم چنیناند. گلبرگهای خواستنی و خوشرنگولعاب زندگیام را میانشان جا میگذارم و بازگشت دوباره به آن کتابها و فیلمها رستاخیز شوقانگیز لحظههای بیبازگشتم است.