
پرنده، یک آشیان
عنکبوت، یک تار
انسان، دوستی
– ویلیام بلِیک
این شعر پرتاب انسان است به چشماندازی دور تا بتواند از فاصلهای قابلتوجه به خودش نگاه کند. شاید بپرسید سود این کار چیست. ماریو وارگاس یوسا در جُستارِ چرا ادبیات؟ (+) چنین پاسخ میدهد: ادبیات راه میدهد به شناخت و درک انسان در یکپارچهترین و موثرترین شکلش.
علم، فلسفه و چیزهایی از این دست هر کدام متخصصهای قابلی هستند، اما تنها از جنبهای محدود انسان را میشکافند. تنها ادبیات است که میتواند تمام قطعات برآمده از علوم و شهود را در یک پازل بزرگ کنار هم بچیند و با اقتدار بگوید: این است انسان.
همهی آدمها تمام علوم و فلسفه را نمیفهمند. حق هم دارند. اما همهی آدمها میتوانند تصویرشان را در آینهی ادبیات بازشناسند و به حقیقت وجودشان پی ببرند.
کنارِهم نشاندن سه کلمهی پرنده و عنکبوت و انسان برای روشن کردنِ یکی از عمیقترین احساسات و نیازهای بشری، آنهم طوری که همه بفهمد و از فهمیدنش دلشان هُری بریزد پایین، تنها از ادبیات برمیآید.
جستارهای پیشنهادی:
2 دیدگاه روشن چرا ادبیات سحرانگیز است؟
در زمانه ای که در ایران تعداد سایتهایی که محتوای خوب و مفید ارائه می دهند خیلی کاهش داشته است و متاسفانه همه چی رفت سمت اینستاگرام سایت شما یک غنیمت با ارزش هست (البته خود پلترفم اینستاگرام مشکل نداره، محتواهای خالی از حقیقت و ارزشی که اونجا منتشر میشه کل اونجا رو خراب کرده). بلایی که سر سایت های خوب اومد سر مجلات هم اومد. جناب مهراد از آنجایی که شما در مجله همشهری داستان نویسنده بوده اید، ازتون یک سوال داشتم. مجله همشهری داستان دیگه منتشر نمیشه؟ آخرین باری که منتشر شد را اطلاع دارین؟
درود صابر عزیز
ممنون از لطف و مهربانیت. خوشحالم که دوست داری سایت رو.
مجموعه مجلات همشهری از حدود سال 95 دچار زوال و فروپاشی شد. همشهری برای شهرداری بود از اول، ولی تحریریهها اغلب مستقل بودن. از این سال به بعد کمکم شهرداری تصمیم گرفت «نیروهای» خودش رو وارد تحریریهها کنه. این بود که سردبیرها و نویسندههای حرفهای نتونستند چنین فضایی رو تحمل کنند؛ کسانی وارد مجلهها شدند که اغلب سواد درست و حسابی نداشتند و صرفا بلندگوی کارفرماشون بودند. مجله سینمایی 24 سال 95 تحریریهاش تغییر کرد و یکی دو سال بعد کلا تعطیل شد. همشهری داستان هم سال 99 تحریریهاش تغییر کرد و فکر کنم الان کلا تعطیل شده.