
اشیاء، بیمیانجی پیش رویِ چشمان ما حضور دارند. هیچ حجابی آنها را نپوشانده است. همین جاست که دین و هنر از هم جدا میشوند.
– ویتگنشتاین
فرهنگ و ارزش
میگوید بهنظرش پیرمرد بازنشسته زندگی ملالانگیزی دارد. توافق میکنیم که پیر است و بازنشسته، اما ملال از کجا آمد؟
تفسیر ما از رویدادها و آدمها، اغلب بازتاب ذهنیت خودمان است، نه لزوما ماهیت آنها.
فروید میگفت «هیچچیز آنطور که به نظر میرسد نیست.» در این معنی، میتوانیم باورهایمان دربارهی «دیگری» را دریچهای ببینیم برای شناخت «خود».
مراد ویتگنشتاین هم از هنر همین است: چیزی که سبب میشود خودِ عینکی که از پشتش زندگی را میبینیم، ببینیم؛ عینکی که معنی دستمالیشده، نخنما و سوگیرانه روی اشیاء میاندازد.
هنرْ زندگیِ «بدون عینک» است، زندگیای که هر چیزی (تا جای ممکن) رنگ خودش را دارد، نه رنگ بازتابِ کجومعوج درون ما را.
جستارهای پیشنهادی: