نقد سریال خرس The Bear | زنده باد دعوا

نقد سریال خرس The Bear

زنده باد دعوا

«فردا باهام دعوا می‌کنی؟»
«آره.»

یکی از این عاشقانه‌ترین دیالوگ‌هایی است که در تمام عمرم شنیده‌ام. این دیالوگی است میان یک جفت خواهر و برادر، شوگِر و بِئْر (Bear).

پس خودکشی برادر بزرگ‌شان هر دو در شوک و سوگ‌اند. برای کنار آمدن با سوگ، بِئْر خودش را درگیر کار کرده؛ درگیر زنده کردنِ رستورانِ بردارِ مرده‌اش. تمام مدت خودش را در رستورانِ موروثی حبس کرده تا شاید دوباره نه تن برادر را، که روحش را در رستورانی که از رونق افتاده و زهواردررفتگی در همه جایش رسوخ کرده، زنده کند. این کنکاش بیمارگونه برایش بهانه‌ای شده تا از دیدار خواهر و کل خانواده فرار ‌کند. پاسخ تماس‌های شوگر را نمی‌دهد و مادر را هم دیرزمانی‌ست که ندیده.

کِی این دیالوگ‌ را ردوبدل می‌کنند؟ زمانی که بالاجبار در یک اتاق قرار می‌گیرند و دعوایی شدید میان‌شان بالا می‌گیرد. هنگام خداحافظی خواهر به برادر می‌گوید:

«فردا باهام دعوا می‌کنی؟»

و بِئْر جواب می‌دهد:

«آره.»

سینما جادو است، ولی مواد خامش را از جادوی زندگی برمی‌دارد. این‌ آدم‌ها واقعی‌اند. این آدم‌ها احساس دارند. این آدم‌ها زنده‌اند. برادر و خواهرهای واقعی، اغلب چشمی و چریکی و بی‌صدا، وعده می‌کنند هر روز با هم دعوا کنند و این دعوا را عشق می‌دانند و ترجیح می‌دهند به انزوا.

زخمی به او بزن
عمیق‌تر از انزوا*

زخمِ دعوا سطحی‌تر است. زنده باد دعوا.

* پُل الوار، ترجمه‌ی احمد شاملو

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت