
والدینت تجربهی لذت بردن را برای تو غیرممکن کردهاند.
جنیفر ملفی
سریال سوپرانوز
آدم اول که میشنود باورش نمیشود چنین چیزی شدنی است. اینکه لذت بردن یک توانایی است و ممکن است بهدست خانواده نابود شده باشد.
برای نقشهای مختلف، از پدر و مادر تا فرزند، این مفهوم پیامدها و برداشتهای متفاوتی در پی دارد.
من پدر نیستم ولی فرزندی هستم دچار این زخم. سالهای طولانی به اشکال مختلف تلاش کردهام تجربهی دوباره لذت بردن را زنده کنم، حتی زمانی که آگاه نبودم چنین میکنم.
و امروز به همان نتیجهای رسیدهام که کامو پیش از من رسیده بود:
بالاخره آدم یک چیزی پیدا میکند که دلش را خوش کند.
و منظور از دلخوشکن، کاری است که جایی خانه کند میان معنیدار بودن، استعداد و (تا حدی) شرایطش را داشتن و توانستن، همراه با این باورِ تزلزلناپذیر که زندگیمان هر طور که باشد، همواره امکان تجربهی معنی و لذت وجود دارد. تصور میکنم این شاید مرهمی باشد بر دردِ «لذتمرگی».
جستارهای پیشنهادی: