دوستی بدهبستان نیست. دوستی رابطهی وکیل و موکل نیست که مشکلات و مسائل و راهحلها را بحث کنند و به نتیجه برسند. دوستی دستور جلسه ندارد. نتیجه هم ندارد. مگر زندگی نتیجه دارد؟
دوستی درگیر شدن احساسات و عواطف دو آدم است برای یکدیگر. دوستی زمانی است که برای راهحل دادن به دوست صرفا به تخصصمان مراجعه نمیکنیم، بلکه زندگیمان را پیشکش میکنیم. حالا هر در سطحی. یکی با جانش، یکی با همدلی و همدردی، و یکی دیگر حتی صرفا با گوش دادن جانانه و حمایتگرانهاش.
برای همین فکر میکنم اگر دوستیای جایی شکل گرفت باید با نگاه معجزه بهش نگاه کرد. این راه زمانی بهش رسیدم که مهدی بهم گفت: «مرتضی تو این سن دیگه فکر نمیکنم بتونم دوست تازهای پیدا کنم. دیگه با کی میخوام اُخت بشم؟!»
دوستی یعنی غلیان و بروز احساسات دو نفر برای یکدیگر. و خب این کالایی نیست که بشود در دکان و کوزهی هر عطاری پیدا کرد. نیکبختی میخواهد، فرصت میخواهد، مه و خورشید و فلک باید در کار باشند.
دوستها تجلی همان رویای خانوادهی انتخابیاند. آیینهرویانی که انتخابشان میکنیم تا در برابرشان آسیبپذیر باشیم. تا به زمان تنگدستی، از قلبمان برای یکدیگر مایه بگذاریم.
اگر دوستی تبدیل شد به بدهبستان، اگر دستور جلسه داشت، اگر صرفا دربارهی اینکه آن مشکلت چی شد، این قضیه به کجا کشید، حرف زدید، فاتحهی آن دوستی را بخوانید. دوستی اینها نیست. دوستی یعنی حرف زدن دربارهی «هیچچیز».
اگر کسی را یافتید که توانستید که باهاش ساعتها حرف بزنید و انتهایش مجبور شدید فکر کنید واقعا چه گفتید و شنیدید، آن آدم دوست شماست.
جستارهای پیشنهادی