خوددوستی یعنی پذیرش اوضاع آشفته و نابسمان زندگیای که الان داری در کنار تلاش برای رسیدن به بهترین نسخهای که میتوانی باشی.
چالش اینجاست که اغلب ما آن چیزی که الان هستیم را اصلا دوست نداریم و باهاش ارتباط نداریم و واقعیت زندگیمان انکار میکنیم. در موقعیتهای مختلف خودمان را سرزنش میکنیم که چرا اینقدر با خودمان بد تا کردهایم، ولی هیچیک از اینها قرار نیست تغییری در زندگی ما ایجاد کند.
خوددوستی اجازه میدهد که خودمان را سانسور نکنیم و نقاب نزنیم. بپذیریم که ما هم ایراد داریم و ایراد داشتن هیچ ایرادی ندارد.
فاجعهی عدم خوددوستی
خوددوستی یعنی اجازه بدهیم هیولاهایی که درون ما زیست میکنند نیز اجازه زندگی داشته باشند. اخلاقهای بد فقط مختص ما نیست و همه دارند. ما چقدر تلاش کنیم که چیزهای بد زندگیمان را سانسور کنیم، دو فاجعه رخ میدهد:
یک
اینکه دیگر نسخهی واقعی خودمان نیستیم و همواره تلاش میکنیم خوب باشیم و دیگران خوبی ما را ببینند و خب به ناچار روزهایی هست که هیولای درونی ما بیرون میزند و آن زمان است که تازه شروع میکنیم به شماتت خودمان که چقدر بد هستیم، در صورتی که این طبیعیترین رفتار از سوی ما بوده.
دو
اینکه دیگران را بد و شیطانصفت میبینیم، چرا که صرفا خود واقعیشان هستند و اجازه میدهند گاهی هیولای درونشان بیرون بزند، همین.
باید نوعی نگاه خطاپوش نسبت به خودمان و دیگران داشته باشیم و اجازه بدهیم که تا حدودی و تا درصد خاصی بد باشند. آدمها حق دارند که بد باشند.
مطالعهی بیشتر: