تک‌راز آرامش ذهنی در زندگی

من همیشه در زندگی دنبال یادگیری مهارت‌های مختلف بودم. از یادگیری زبان بگیر تا موفقیت در کنکور و نویسندگی و سخنرانی و مهارت‌های اجتماعی و کسب و کار.‌ تصور می‌کردم این‌طوری به آرامش و لذت بیشتری می‌رسم و در نهایت از خودم راضی خواهم بود. ولی نشد، اصلا حالم خوب نشد و هیچ آرامشی نیافتم.

حرص و تقلا برای آرامش ذهنی

مشکل این بود که تسلط بر چند ابزار محدود را عامل آرامش در کل زندگی می‌دانستم. این عدم آرامش در زندگی ریشه در تقلای آدمی دارد برای کسب آرامش درونی جاودانی و همیشگی که هیچ‌وقت خدشه‌دار نشود. این توهمی بیش نیست. زندگی کردن ابزارهای زیادی نیاز دارد، و هر آدمی، بسته به شرایطی که دارد، ابزارهای محدودی برای در دسترس دارد.

شکست در زندگی طبیعی است

وقتی می‌گوییم انسان ابزارهای محدودی برای مواجهه با زندگی دارد، بدین معنی است که انسان در موقعیت‌های بسیار زیادی قرار می‌گیرد که ابزار مناسبش را ندارد و شکست می‌خورد.

اگر شما توانایی ارتباط با جنس مخالف یا مشاجره‌ی کلامی یا مهارت فروش نداشته باشید، نمی توانید در این کارها موفق باشید. خیلی ساده است. اگر شما انگلیسی بلد نباشید، در مواجهه با یک فرد انگلیسی‌زبان، هیچ ارتباط کلامی موفقی نمی‌توانید برقرار کنید.

می‌شود همه ابزارهای مورد نیاز بشری را آموخت؟

پاسخ این سوال فکر نمی‌کنم نیاز به بررسی داشته باشد. بنابراین، نتیجه مهم این است که بدانیم هر کسی «مجموعه‌ای محدود از ابزارها» در زندگی دارد و صرفا می‌تواند از آن‌ها استفاده کند. به عبارت دیگر، باید خیلی صریح بی‌خیال فرصت‌ها و ابزار‌های دیگر شد و باید بر توانایی‌‌ها و ابزارها و فرصت‌های مناسب خویش تکیه کرد.

پس تکلیف یادگیری چه می‌شود؟

یادگیری و کسب ابزارهای جدید مهم‌ترین کار بشری است. همین جستاری که الان می‌خوانید معنی‌اش چیست؛ کسب ابزاری تازه. این ابزار تازه در خدمت تیز کردن و استفاده بهینه از ابزارهای موجود استفاده می‌شود.

استثناء هم وجود دارد؛ اگر نیاز مبرم و ضروری برای یادگیری یک مهارت دارید، بیاموزید، ولی این نباید تبدیل به بیماری شود؛ بشر نمی‌تواند تمام ضعف‌هایش را چاره کند.

در واقع، بسیاری از ضعف‌های زندگی را باید پذیرفت و با آنها ساخت، و به جایش تمرکز بیشتری داشت روی قوت‌ها.

مثال

لازم نیست همه سخنور باشند و بتوانند عقل و هوش جمع را بدزدند. این مهارتی بود که من به اشتباه بخش زیادی از عمرم را تلفش کردم و آخر سر فهمیدم نه به درد می‌خورد، و نه اصلا دوستش دارم. حالا، بدون هیچ احساس گناهی رهایش کرده‌ام.

این اسمش محرومیت نیست؟

چرا هست، ولی چه کسی به شما قول داده تا از تمام مواهب هستی برخوردار باشید. هر کسی سهمی برای لذت بردن از زندگی دارد. این واقعیتی است که باید پذیرفت.

تیزها کردن ابزارهای موجود: ارزش‌های فردی

راه بهتری که به نظر می‌رسد برای زندگی کردن وجود داشته باشد این است که بر اساس چند ابزار و ارزش محدود، ولی مهم زندگی کنیم. یعنی هدف کسب مهارت در چند کار مهم و محدود باشد. اگر می‌خواهم نویسنده باشم، تمام تلاشم در این حوزه باشد، و اگر در جمعی معمولی و در حد کارراه‌اندازی سخنرانی کردم رضایت داده و وا بدهم. چون سخنرانی در میان ارزش‌های من نیست و حتی شکست مفتضحانه در آن هم ایرادی برای من محسوب نمی‌شود.

از سوی دیگر، عمق بخشیدن به ارزش‌ها بسیار لذت‌بخش است و دستاوردهای بسیار خوبی تولید می‌کند.

جستاری مفصل در مورد مزیت محدودیت در زندگی:

بیشتر در مورد احساس حقارت:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت