انسان تغییر می‌کند؟

مجموعه شعر همه‌چیز عادی‌ست مجید رفعتی تغییر انسان

آیا با واژه‌ی سوزن

می‌توانم

خار را از دستت بیرون بیاورم؟

مجید رفعتی

مدتی است رابطه‌ی عاطفی‌ام دچار طوفانی شده که همه درونش گم شده‌ایم.

بهم می‌گوید چرا چیزی نمی‌گویی؟

می‌گویم چیزی برای گفتن ندارم.

می‌گوید یک چیزی بالآخره توی سرت هست الان، بریزش بیرون! دارد خفه‌ات می‌کند.

می‌گویم افکارم به کلمه‌ها نمی‌چسبند.

می‌گوید نویسنده‌ ندیده بودیم کلمه نداشته باشد.

این شعر را امروز برایش خواندم تا بفهمد که کلمات و واژه‌ها گاهی چقدر پوچ و بی‌کاربرد می‌شوند.

مسلم است که قطاری طویل از کلمه‌ها توی سرم سوت می‌کشند و بی‌تابند که زوزه‌کشان از تونل دهانم بزنند بیرون، ولی منِ راننده می‌دانم چقدر عبث است این قطار، چقدر واگن‌هایش پر از هیچ است.

مدت طولانی است که همه‌جا ساکتم و همه‌ یک‌صدا می‌گویند: «ولی خیلی نیستی.»

روزهایی هست که آدم فقط باید در سکوت درد بکشد و‌ منتظر یک «حادثه» بماند، منتظر یک سوزن واقعی.

این انتظار البته منفعل نیست. می‌شود آرام‌آرام کارهایی کرد تا راه باز شود، ولی تا آن حادثه‌ی بزرگ رخ ندهد هیچ تغییری در شرایط ایجاد نمی‌شود. این حوادث و تجربه‌ها هستند که آدم را تغییر می‌دهند، نه صرف کلمات.

منبع شعر:

مجموعه شعر همه‌چیز عادی‌ست مجید رفعتی

شاید به کارتان بیاید:

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت