
اگر واقعیت کافی بود، ادبیات به وجود نمیآمد.
– ژاک دریدا
واقعیت یعنی مواجهه با حالتِ خامِ زندگی که سروتهاش معلوم نیست. مثل کسی که در اعماق تاریک اقیانوس و در خلاء زندگی میکند. کسی که نه درک درستی از زمان و مکان دارد و نه لنگرگاهی برای دست انداختن.
ادبیات برای این به وجود آمده تا نوری باشد بر عمق تاریکِ واقعیت. برای اینکه بتوانیم درک، معنا و برداشتی از خودِ واقعیت داشته باشیم. مواجههی خامِ ما با هستی بیمعنی است. یا در بهترین حالت، گیجکننده است.
این ادبیات است که با سروسامان دادن و غنی کردن زندگی ذهنی و درونی، اندیشه را شفاف، احساسات را تیز و درکِ شهودی را نیرومند میکند. چنین سبک زندگیای یعنی زیستن روی زمین و زیر نورِ آفتاب.
تک خطِ سفید واقعیت از منشور ادبیات عبور میکند و سپس معانیِ رنگبهرنگشوندهی مختلف پدید میآید. بنابراین، برای فهمیدن واقعیت و حقیقت زندگیمان، باید برویم سراغ داستانهایِ ساختگی ادبیات.
جستارهای پیشنهادی: