
آیرونی را اینطور تعریف میکنند: «چیزی که آیرونی به زبان میگوید درست عکس آن چیزی است که میخواهد بگوید.» و یکی از مهمترین ویژگیهای آیرونی «معصومیت یا اعتماد سادهلوحانه» است که در آن قربانیِ آیرونی فریب ظاهر را میخورد و از واقعیت بیخبر میماند. (منبع)
این ورودی خوبی برای تحلیل نمایشنامهی دوستان کُمُدی است و ما را به پرسش اصلی میرساند: چرا چنین تمهیدی در این نمایشنامه به کار رفته؟ این تضاد برجسته میان ظاهر و واقعیت چرا وجود دارد و چه لایهی معنایی به اثر اضافه میکند؟
دنیایی که آدمهایش سادهلوحانه و کودکانه دست به خرید دوست میزنند، چطور دنیایی است و دربارهی انسان چه میگوید؟ در آخرین مونولوگ نمایشنامه میخوانیم «به لطف ژولیت و گی، به ما ناتوانی خودمون در روابط انسانی پی بردیم. واسه خودمون آرامش ایجاد کردیم. بدون حسرت اینکه شاید کار بهتری هم میشه کرد. ما دیگه رویایی نداریم.»
زیستنْ چیزی نیاز دارد به نام بَلَدی. یعنی اگر همین دوستی را بلد نباشیم از دو جهت ضربه میخوریم: یا اینکه مجبور میشویم برای دوستی و روابط انسانی هزینهی مادی بدهیم و با پول و ثروت تلاش کنیم عدهای را دور خودمان نگه داریم و احساس مهم بودن کنیم، و چون مسئله ساختاری و نه فردی، قطعا در آن سو نیز آدمهایی هستند که روابط بلد نیستند و پول ندارند؛ پس آنها هم نقش ریاکارانی را بازی میکنند که چاپلوسی را مایهی دوستی و روابطشان کرده تا از قِبلش هم پولی به جیب بزنند و هم احیانا تنها نباشند.
آیرونی بر اساس همین بیخبری و قربانی بودن کار میکند. همین شرکتی که دوست میفروشد خودش استعارهی جالب و نیرومندی است از ساختاری که به طور نظاممند از آدمها انسانیتزدایی میکند و تلاش میکند ماهیت روابط انسانی را به چیزی غیر از آنی که هست تغییر بدهد و قربانیان سادهلوح نیز آن را میپذیرند، چرا که گویا عقلی در سرشان نمانده که با آن اندیشه کنند.
خنگ بودن مفرط زن و شرارت مرد تاکیدی بر این ماجرا است که نادانی و پلیدی عناصر اصلی انسانیتزداییاند و بدتر از همه آنکه خوراکی مطلوبند برای ساختارهایی که آرزو دارند از این عناصر برای چپاول روحی و مادی انسانها سودجویی کنند.
جستارهای پیشنهادی:
- نقد و بررسی نمایشنامهی فعل | دیگر آدم نیستیم
- معنی بودن یا نبودن هملت چیست؟
- نقد نمایشنامهی بالاخره این زندگی مال کیه؟
- نقد نمایشنامهی تمام نخ | تمدنِ روانرنجورساز، فروید و شل سیلوراستاین
- نقد داستان کوتاه دفتر کار از آلیس مونرو | هویتت کجا خانه دارد؟
- نقد و بررسی داستان عربی | جیمز جویس | بلوغ با حماقت
- فهم ادبیات، سینما و اسطوره؟
- خرید نمایشنامهی دوستان کمدی