معنای زندگی از نگاه رالف والدو امرسون

معنای زندگی از نگاه رالف والدو امرسون جویس کرول اوتس لنگرگاهی در شن روان
عکس: سارا لطیف

جویس کَرول اوتس در جستار قصه‌ی بیوه‌زن، در کتاب لنگرگاهی در شن روان، که پس از مرگ شوهرش نوشته، جمله‌ای از رالف والدو امرسون می‌آورد:

«نویسنده باید در نوشته‌هایش زندگی کند و بمیرد. نوشتن فقط همین فایده را دارد و بس. جنگ، زمین‌لرزه، بازگشت به آثار کلاسیک، رستگاری به واسطه‌ی عیسی یا به واسطه‌ی فرشتگان، جهنم، بهشت، قدرت، علم، نیستی؛ برای مردِ نویسنده، همه‌ی این‌ها فقط در حرکت قلم روی کاغذ وجود دارند.»

و نقدش می‌کند که: «چه تسلای کم‌رمق و یأس‌آوری!… وقتی فکر می‌کنم شاید روزی–از سرِ بی‌کسی، درماندگی یا گردن‌کشی–من هم چنین ادعایی کنم، وحشت به دلم می‌افتد.»

پرسشم این است که آیا تسلا و معنای غیریأس‌آور و پُررمق هم مگر داریم؟ معنی زندگی را به آدم‌ها گره زدن–به یار و همسر و فرزند–نیرومندتر از فعالیتی منفرد مثل نوشتن است؟

معنای زندگی همیشه یأس‌آور و شکننده است. تسلا عصای یک کهن‌سال است، نه نیروی ماورایی یک ابرانسان. کیست که ناامیدکننده‌ترین لحظه‌ها را در معنی‌دارترین کارهایش تجربه نکرده باشد؟

هستیْ فکرش را هم نمی‌کرد روزی انسان‌ها به جمله‌ی «خدا مرده است» مؤمن شوند و نیچه بگوید ما انسان‌ها یگانهِ خداوندِ توانا را کشتیم. این سرنوشت محتوم تمام معناها و تسلی‌های زندگی است: یأس و شکستن.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.