روز دوم از 730 روز

کمی دیر بیدار شدم؛ حدود 7.15 بود.

ناشتا عادت دارم سیب بخورم.

تا هشت در شبکه‌های اجتماعی ول چرخیدم و 12.30 تا 1.30 ظهر هم حسابی خوابیدم.

عصر از 5.30 تا 7.30 هم برادرزاده‌ام آمد برای مشاوره‌ی کنکوری که گند زده بود توش. قرار شد برود پی کاری آبرومند و مثل عمویش نخواند و نرود تا رتبه 13 دکتری و بعد همه‌چیز را ناگهان ول کند و بچسبد به نوشتن و نوشتن.

فهرست هنوز همان فهرست است.

امروز به تمام کارهایم رسیدم و بسیار خوشحال و کیفورم.

امیدوارم این روند ادامه‌دار باشد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.