رهایی از خودسرزنشی

«چه توان‌سوز و غم‌انگیز است وقتی انسان نسبت 
به کسی که دوست می‌دارد، کینه پیدا می‌کند.»

• سیمون دوبووار / برگردانِ مهدی سحابی
رهایی از خودسرزنشی

هر زمان تمنای چیزی در من شعله بگیرد، بی‌درنگ این دو را از خودم می‌پرسم:
برای به‌دست آوردنش:

تمایل داری چه درد و رنجی را به جان بخری؟
و حاضری چه چیزهایی را فدا کنی؟

در نُه ماه گذشته تلاش کرده‌ام کمتر خودم را سرزنش کنم. و حتی برعکس، برای تمام اشتباهاتم به خودم حق داده‌ام.

این یعنی تمایل بیشتری یافته‌ام به چشیدنِ درد رنج اشتباه کردن.

وقتی لغزشی می‌کنم، با تمام وجود دردش را حس می‌کنم و به خودم می‌گویم این منم که باید آگاهانه و داوطلبانه این رنج را تجربه کنم. از اشتباه کردن نمی‌گریزم.

و برای سوال دوم، حاضرم عنیکِ خودسرزنشی‌ام را کنار بگذارم.

حاضرم آدم‌های سرزنشگر اطرافم را طرد کنم یا حالی‌شان کنم دیگر نباید چنین کنند. اگرچه بدجوری بهش عادت کرده‌ام. اگرچه سخت است خودم را ببخشم.

اما کار می‌کند و زمین گذاشتن بارِ جانکاهِ خودسرزنشی و شرم، روزگارم را بهتر کرده است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.