
شما عاقل باشید
آدم هرگز از دردهای خیالی و ساختگی رها نمیشود. اما دانستن همین حقیقت، زهرش را میگیرد.
امیل چوران
فریب ذهن یعنی چه؟
آدم ذهن فریبکار و دروغگویی دارد. آدم هر چه خودآگاهتر میشود، بیشتر درمییابد گویی با ذهنش یکی نیست و انگار ذهن، هر چندی موجودی از ما، ولی مستقل از ماست.
یکی از فریبهای ذهن دروغگویی است. دروغ یعنی اینکه واقعیت را نمیگوید. واقعیت چیست؟ واقعیت یک رخداد خنثی است که حادث شده، اما ذهن نمیتواند خنثیبودگی را بپذیرد، برای همین یک معنی مشخص روی رخدادها میزند.
دو مثال:
- گند زدم، پس معنیاش این است که من بیعرضهام.
- یارم ترکم کرد، پس معنیاش این است که من دوستداشتنی نیستم.
ذهن آنقدر این دو عبارت را ظریف پشت هم میچیند که آدم فراموش میکند بپرسد: آیا واقعا این معنی آن است؟!
چه کسی معنی رخدادِ مرا تعیین کرده؟ چه کسی ماهیت مرا لخت و عریان کرده؟ آیا این واقعا ماهیت من است؟ آیا ماهیت انسان در یک جمله لختشدنی است؟
مولانا در فیه ما فیه میگوید:
تو با خود خیالی کردی واز خیالِ خود میرنجی:
از خیالی خیالی دیگر زایید و به آن یار شد و باز دیگری و دیگری.
سه بار بگو: «ای خیال، برو!»
اگر نرود، تو برو!

خطای شناختی برچسب زدن
معنیهای یکجملهای فریب ذهن است. البته ذهن دربهدر هم نیت بدی ندارد، قصدش محافظت کند. تصور میکند اگر فکر کنی بیعرضهای برایت بهتر است.
یکی از دلایلش این است که برچسب زدن برای ذهن راحتتر است، نسبت به تحلیلی که الان میخوانید؛ ذهن در برچسب زدن انرژی کمتری مصرف میکند و فکر میکند این برایش بهتر است.
اما ما باید عاقل باشیم. وقتی از این سازوکار ذهن آگاهیم، باید بدانیم که بسیاری از دردها و مشکلات ناشی از این سازوکار است. ذهن تنبلی که به جای تحلیل، برچسب میزند.
بگذارید ذهن برچسبش را بزند، اما شما باور نکنید. باور کنید که درست نیست. باور کنید رخدادهای شما لزوما معنی ندارند.
یاری که رفته، نرفته چون شما بد بودید، رفته چون دلیل بهتری برای رفتن داشته. این به معنی بدی شما نیست.
من و شما مقصر هیچ نیستیم. بهتر است کمی بیشتر شُل بگیریم.
در باب ذهن و خودآگاهی: