
باران گرفته
آخر زمستان است
درخت گردوی حیاط لخت
در ردیفهایی درخشان از نور چراغ خیابان
قطرههای باران
مثل خفاش از شاخههای خیس آویزاناند
انگشتم را زیر قطره میگیرم
آرام میخزد روی پوستم
چرا باید اینها را کلمه کرد؟
شاید چون خفاش توی قطرهی باران باید پروانه شود
و درون من پر بکشد