اندوه می‌آید و رها می‌شود

رهایی از اندوه

اندوه
پنجره‌ای بخارگرفته
میان خود و دنیاست

اورهان پاموک

دو ماهی می‌شود که از بند اندوهی سترگ جَسته‌ام، از یک افسردگی مزمن و پاچه‌ول‌نکن. برایم جالب است که چقدر آن روزها هیچ‌چیز مزه و رنگ نداشت. جالب‌تر آن‌که کرونا هم به چشم‌هایم زده بود و دنیا را تیره‌تر از معمول می‌دیدم.

یانوش در کتاب گفتگو با کافکا درباره‌ی کافکا می‌گوید: «حتی کوچک‌ترین چیزها هم برایش باری سنگین و غیرقابل‌تحمل بود.» این یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اندوه و افسردگی است؛ همه‌چیز کمرخردکن است.

ولی امروز برایم شیرین است، روزگاری‌ست که همه‌چیز رنگ گرفته. چیزها دیگر نه فشارِ کمرشکن، بلکه گویی وزنه‌هایی‌اند که قوی‌تر و عضلانی‌ترم می‌کنند. با این‌که فشارهای زندگی هنوز همانند که بودند. هنوز هم کار می‌کنم برای خرده‌پولی و می‌نویسم برای شما و خودم.

اندوه بیخ ریش ماست. دیر یا زود، در برهه‌های مختلف، سراغ‌مان را خواهد گرفت. ولی امروز می‌دانم، اندوه همان‌طور که می‌آید، همان‌طور هم می‌رود. در این میان، تنها نیاز داریم تاب بیاوریم، نیاز داریم خود اندوه را عصا کنیم تا در هم نشکنیم، نیاز داریم کسی به‌مان بگوید و بدانیم که اندوه رفتنی‌ست.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.